کد مطلب:106676 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

نامه 053-به مالک اشتر نخعی











[صفحه 227]

از جمله عهد و پیمانهای امام (ع) كه برای مالك اشتر نخعی- خدایش بیامرزد- آن را نوشته است، موقعی كه او را بر مصر، و توابع آن فرمانروا كرد، در آن هنگام كه فرمانروایی محمد بن ابی بكر متزلزل گشته بود، و این نامه طولانی ترین و پرمحاسنترین و جامعترین نامه ای است كه آن بزرگوار نوشته است. این شخص همان مالك بن حرث اشتر نخعی از مردم یمن است، وی از جمله بزرگترین اصحاب امام (ع) و یاران با فضیلت و دلاورانی است كه آن حضرت در جنگها بدانها تكیه داشت. نقل كرده اند، طرماح وقتی بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: به علی بن ابی طالب بگو: من به تعداد دانه های كنجد كوفه سرباز آماده كرده ام و قصد حمله دارم. طرماح در جواب او گفت: علی (ع) خروسی به نام اشتر دارد كه تمام این دانه های كنجد تو را از روی زمین می چیند. روحیه معاویه از این سخن درهم شكست. در این پیمان چند فصل است: فصل اول یزعها: باز دارد آن را، به نام خداوند بخشنده ی مهربان این فرمانی است كه بنده ی خدا علی، امیرمومنان به مالك بن حارث اشتر، در پیمان خویش با او، مقرر فرموده، موقعی كه او را والی مصر كرد، تا مالیات آنجا را جمع آورد، با دشمن پیكار كند، و به اصلا

ح امور مردم آن سامان بپردازد و شهرهای آنجا را آباد كند. فرمان می دهد او را به تقوا و ترس از خدا، و پذیرش فرمان خدا به جان و دل، و پیروی از آنچه خداوند در كتاب خدا از واجب و مستحب امر فرموده است كه هیچ كس به سعادت نمی رسد مگر به پیروی از آنها و هیچ كسی بدبخت نمی شود، مگر با انكار و تباه ساختن آنها، و دیگر آن كه خدا را با دل و دست و زبانش یاری كند، زیرا خداوند بزرگ بر خود واجب شمرده است كه هر كه او را یاری كند، یاری نماید، و هر كس عزت او را پاس بدارد، ارجمند گردد. و او را فرمان می دهد كه خواهشهای نفسش را فرو نشاند، و به هنگام سركشی نفس، آن را سركوب كند، چه آن كه نفس وادارنده ی به بدی است، مگر كسی را كه مورد لطف خداست. امام (ع)، این پیمان را با یادآوری چند چیز كه هدف اصلی فرمانروایی و ولایت، می باشد و نظام حكومت بدانها وابسته است، شروع كرده است، از جمله ی آن امور، چیزی است كه سود آن به والی می رسد، یعنی جمع آوری مالیات، و از جمله آنها چیزهایی است كه به سود رعیت است، و آن عبارت است از پیكار با دشمنان مردم و اصلاح امور آنها با سیاست و حسن سرپرستی، و از جمله ی آن امور، مواردی است كه نفعش هم به والی و هم به رعیت می

رسد از قبیل آبادسازی شهرها و نواحی. آنگاه، نخست پنج دستور برای خودسازی شخص مالك داده است: 1- تقوا و ترس از خدا، قبلا بیان این مطلب گذشت كه تقوا اساس هر فضیلتی است. 2- پیروی اوامر الهی از واجب و مستحب كه در كتاب خدا، آمده است، و با عبارت: لا یسعد (به خوشبختی نمی رسد) تا كلمه ی: اضاعتها (تباه ساختن آنها)، او را ترغیب و وادار به اطاعت از اوامر الهی كرده است. و بیان این مطلب به تكرار انجام شده است. 3- در نبرد با دشمن، و مبارزه ی با منكرات، خداوند سبحان را با دست، دل، و زبانش، یاری كند، و با عبارت: قد تكفل (خداوند بر خود واجب شمرده است) تا جمله ی: اعزه (او را عزیز و ارجمند گرداند) او را به یاری خدا وادار كرده است همان طوری كه در آیه شریفه آمده: ان تنصرالله ینصركم و یثبت اقدامكم. 4- به هنگام خواسته ها و خواهشها، نفس را سركوب كند. و این فرمان، دستور به داشتن فضیلت عفت نفس است. 5- هنگام سركشی نفس، جلو آن بایستد و او را بازدارد. این دستور به فضیلت صبر و شكیبایی از پیروی هوای نفس است كه خود فضیلتی در تحت فضیلت پاكی و عفت است. و از هوای نفس با عبارت: ان النفس تا آخر، بر حذر داشته است، و آن عبارت گرفته شده از آیه مبارك

ه ی: ان النفس لاماره بالسوء است. ما در سخن امام (ع) به معنی من یعنی كس كه، و در محل نصب می باشد چون مستثنی است یعنی به جز كسی كه مورد لطف و شفقت خداوند قرار گیرد.

[صفحه 230]

فصل دوم: در مورد اوامر و سفارشهای امام (ع) نسبت به اعمال شایسته ی مربوط به كیفیت فرمانروایی و اداره ی مملكت و شهر به شرح زیر است: ضاری: آماده شكار، و نسبت به شكار بی باك و جسور، صفح: دوری از گناه، بجح به سكون جیم: خوشحالی، شادی، بادره: تندی، تیزی، مندوحه: گشایش، ادغال: وارد ساختن فساد و خرابی در كار، نهك: ناتوانی، سستی، ابهه، و المخیله: خودبینی، یطامن: آرام می گیرد، طماح النفس: سركشی نفس. طمح البصر: از بالا نگاه كرد، غرب الفرس: تندروی و آغاز دویدن اسب، مساماه: وزن مفاعله از سمو به معنی بلندی، جبروت: بزرگی زیاد، پس بدان ای مالك من تو را به شهرهایی فرستادم كه پیش از تو حكومتهای داد و بیداد را در خود دیده اند، و براستی مردم همان طور به كارهای تو می نگرند كه تو به كارهای فرمانروایان پیش از خود می نگری، و همان را درباره ی تو می گویند كه تو درباره ی آنان می گویی و به وسیله ی سخنانی كه خداوند درباره ی اشخاص باایمان به زبان بندگانش جاری می سازد، می توان به نیكی نیكوكاران پی برد و استدلال كرد بنابراین بهترین اندوخته های تو باید عمل صالحت باشد پس بر هوای نفست مسلط باش و بر نفس خویش در برا

بر آنچه بر تو حلال نیست سختگیر باش، زیرا سختگیری و بخل نسبت به هوای نفس، عین انصاف و میانه روی نسبت به خوشایند و ناخوشایند آن است دلت را كانون مهر و محبت رعیت ساز و با آنها به مهربانی رفتار كن مبادا نسبت به ایشان چون درنده ای خون آشام باشی كه خوردنشان را غنیمت شمری زیرا آنان دو دسته اند یا برادر دینی تواند، و یا مخلوقی چون تو هستند، لغزشهایی از آنان سر می زند و نارواییهایی از اجتماع به آنها سرایت می كند چه به عمد یا به خطا، به خلافی دست می آلایند. بنابراین تو نسبت به آنان با عفو و بخشش رفتار كن همان طوری كه دوست داری خداوند با تو به عفو و بخشش رفتار كند، زیرا مافوق آنهایی و فرمانروای تو مافوق توست، و خداوند مافوق كسی است كه تو را حاكم قرار داده. البته اوست كه حكومت را به تو سپرده و مردم را وسیله ی آزمون تو ساخته است. مبادا خود را در معرض ستیز با خدا قرار دهی زیرا تو را توانایی تحمل خشم او نیست و از عفو و بخشندگی اش بی نیاز نیستی، هرگز از گذشت پشیمان مباش و از مجازات دیگران شاد مشو و به هنگام خشم اگر راه گریزی می یابی در تندخویی شتاب مكن، و مبادا بگویی من مامورم (معذورم) امر می كنم باید فرمان مرا ببرید، كه ای

ن روش باعث خرابی دل و ضعف دیانت و نزدیك شدن به غیر خداست. و هرگاه قدرت باعث بزرگ منشی و یا خودپسندی تو شد، به عظمت سلطنت و قدرت خدا كه مافوق قدرت توست نگاه كن كه نسبت به تو به آنچه تو ناتوانی او تواناست، زیرا این نگرش خودبینی و سركشی تو را فرو نشاند و تو را از خود فراموشی باز می دارد و عقل و درایت از دست رفته را به تو باز می گرداند. مبادا خود را در بزرگی با خدا همسان بینی، و در توانایی و عظمت نظیر او بدانی! زیرا خداوند هر ستمگری را خوار و هر گردنكشی را پست و بیچاره می سازد. بدان كه محور سخن چون در این فصل، بر اساس فرمان امام (ع) نسبت به عمل صالح در شهرها و در میان بندگان بود، نخست او را به بخشی از علل غایی آن توجه داده از قبیل: نام نیك در آخرت و از زمره ی شایستگان بودن، تا به دستور عمل كند، و این مطلب را با عبارت: انی قد وجهتك (من تو را فرستادم) تا جمله ی: تقول فیهم (درباره ی آنان می گویی) بیان فرموده كه خود به منزله ی صغرای قیاس مضمری است و تقدیر آن چنین است: تو به سمت شهری گسیل شده ای، چنین و چنان، و حالت مردم درباره ی عمل تو در آنجا چنین است و كبرای مقدر آن نیز این طور است: و هر كسی كه به شهری چنین فرستاد

ه شود، و مردم آن طور بر اعمال او هستند كه او بر عمل فرمانروایان پیش از خود می نگرد، و مردم درباره ی او همان حرفهایی را می زنند، كه او درباره ی حاكمان قبل می زند، بنابراین لازم است كه محبوبترین كارها در نزد او عمل صالح باشد، تا خوشنامی میان مردم حاصل شود كه خود دلیل بر ذكر نام او از جمله صالحان در نزد خداست، و بر این معنی با عبارت: و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده، اشاره فرموده است. اینكه امام (ع) اجرای قول را به خدا نسبت داده (و فرموده: خدا به زبان بندگان می اندازد)، تشویق زیادی است به كسب نام نیك. سپس به دنبال مطالب قبل، این دستور را داده است كه عمل خوب را بهترین اندوخته های خود قرار دهد، و كلمه ی ذخیره، را برای عمل صالح استعاره آورده است از آن جهت كه همچون اندوخته ای آن را در دنیا كسب می كند تا در آخرت، از آن بهره مند گردد. و چون او را به طور اجمالی مامور به انجام كار نیك كرده، شروع به تفصیل آن نموده و چند قسم از اعمال شایسته را یادآور شده است: اول: بر هوای نفسش در مورد خواسته ها و خشمش مسلط باشد و از آن پیروی نكند، و نسبت به هوای نفس در مورد محرماتی كه بر او حلال نیست سختگیر باشد

. عبارت امام (ع): فان الشح تا جمله ی كرهت تفسیر و توضیح برای همین سختگیری نسبت به هوای نفس به وسیله ی اسباب سختگیری و از قبیل رعایت انصاف و ایستادن در موضع عدل و داد، در حد دوست داشتنی و پسندیده است، تا هوای نفس او را به طرف افراط نكشاند در نتیجه به ورطه ی فسق و فجور نیفكند، و همچنین در دفع یك امر ناگوار، قوه ی غضب او را به افراط از فضیلت عدالت نكشاند، تا به صفت ناپسند ظلم و بی پاكی دچار شود، بدیهی است كه این عمل سختگیری نسبت به نفس و در تنگنا قرار دادن نفس از افتادن در پرتگاههای هلاكت است. دوم: قلبش را كانون مهر محبت و لطف نسبت به رعیت قرار دهد كه تمام اینها برجستگیهای اخلاقی زیر چتر ملكه عفتند، یعنی این فضیلتها را شعار قلبت قرار بده. الفاظ شعار و سبع (درنده) استعاره اند. و به جهت استعاره سبع با عبارت: خوردن ایشان را غنیمت شماری اشاره فرموده است. سوم: نسبت به مردم، با گذشت و بخشش رفتار كن، و این فضیلتی است از فضایل مربوط به شجاعت. عبارت امام (ع): فانهم فی الخلق، توضیحی است كه برای دو سبب از اسباب گذشت و محبت نسبت به مردم. عبارت: یفرط منهم الزلل... و الخطاء، تفسیری برای همسان بودن مردم با وی و دومین سبب از اس

باب محبت و گذشت است و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه درباره نیكی، گذشت، و بخشندگی می باشد و مقصود امام (ع) از بیماریها و نارواییهایی كه در اجتماع بر آنان عارض می شود همان كارهای سرگرم كننده ای است كه آنها را از اجرای اوامر مختلف حاكم آن طور كه شایسته است باز می دارد. و عبارت: یوتی علی ایدیهم (دستشان باز گذاشته شده است)، كنایه از اینست كه مردم معصوم نیستند بلكه آنها كسانی هستند كه خواه و ناخواه مرتكب گناه و لغزش می شوند و دستورهای فرمانروایان و مواخذه ی مردم به خاطر آنچه به عمد و یا خطا انجام دهند، به دست آنان انجام می پذیرد كبرای قیاس نیز در حقیقت چنین است: و هر كس آنچنان باشد، سزاوار است كه بخشیده شود و مشمول محبت شخص بخشنده و مهربان قرار گیرد، و خطایش را با عفو و گذشت پاسخ دهند. امام (ع) مالك اشتر را به گذشت امر فرموده، همچون كسی كه دوست می دارد كه خداوند با او به عفو و بخشندگی رفتار كند، كه این بالاترین تشویق به گذشت و مهمترین كشش به سمت آن است. و همچنین عبارت: فانك قومهم... و ابتلاك بهم، ترساندن از خدا در مقام امر به گذشت و محبت است، و خود، صغرای قیاس مضمر دیگری در این باره است: چهارم: او ر

ا از این كه خود را در معرض نبرد با خدا قرار دهد، منع فرموده و مقصود از نبرد با خدا كنایه از درشتی نسبت به بندگان خدا و ظلم به آنهاست، مبارزه ی با خدا درباره ی مردم همان سركشی و نافرمانی اوست. عبارت: فانه لا یدی لك... و رحمته صغرای قیاس مضمری است كه بدان وسیله توجه داده است بر این كه ستم كردن به بندگان خدا و جنگ با خدا روا نیست، و نداشتن دست كنایه از نداشتن قدرت است. گفته می شود: مالی بهذا لا مرید وقتی كه آن كار از كارهایی باشد كه در خور توان نیست. و حذف ن از كلمه ی: الیدین به دلیل شبه مضاف بودن آن است، و بعضی گفته اند به دلیل كثرت استعمال است. و كبرای مقدر قیاس نیز چنین است: و هر كس چنان باشد روا نیست كه خود را با ظلم به بندگان خدا در معرض جنگ با خدا قرار دهد. پنجم: او را از پشیمانی بر گذشتی كه كرده، منع نموده و همچنین از خوشحالی به مجازات دیگران و شتاب كردن در خشم و تندخویی، در حالی كه راه گریز از آن را دارد، نهی فرموده است، زیرا همه ی اینها از او از افسار گسیختگی قوه ی غضب است، در حالی كه می دانی این قوه به منزله ی شیطانی است كه انسانرا به سمت آتش دوزخ می كشد. ششم- او را از فرمان دادن به كاری كه سزاوار فرم

ان نبوده و مخالف دین ماست تهی كرده و همچنین او را از امری كه ممكن است باعث بددلی او شود نهی كرده است. از قبیل این كه با خود بیندیشد مردم باید فرمان او را اجرا كنند چون بر مردم اطاعت و شنوایی دستور و امر او، و بر او صدور فرمان است و بس، براستی این باعث خرابی دل و دین است، و به این خرابی اشاره فرموده است در عبارت فانه ادغال... الغیر، فساد و خرابی دل از سه راه به شرح زیر امكان پذیر است: اول، آن كه این گونه تصور (كه من فرمانروا هستم پس باید اطاعت شوم) ویرانگر قلب و منصرف كننده ی آن از راه خداست و معنای تباه ساختن قلب نیز. دوم، این كه (چنین طرز فكری) باعث خرابی دین و سست شدن بنیاد آن است. سوم، آن كه باعث نزدیكی به غیر خداست زیرا ستمكاری از مهمترین عواملی است كه زمینه ساز است برای این كه مردم تمام نیروی خود را در جهت نابودی او به كار ببرند و به همین مطلب اشاره دارد آیه مباركه: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. و این بخش از سخنان امام (ع) به منزله ی سه مقدمه ی صغرا برای قیاسات مضمری است كه كبرای مقدر در تمام آنها چنین است: و هر چه كه از این قبیل باشد انجام آن روا نیست. هفتم: امام (ع) او را به داروی درد

خودخواهی و خودپسندی كه ممكن است در طول حكومت و فرمانروایی اش دامن او را بگیرد، راهنمایی فرموده است، به این ترتیب كه به عظمت خدا كه مافوق او و مافوق قدرت او است و نسبت به آنچه كه خود او در مورد خود، توانایی آن را نداشته، نه توان جلب منفعتی و نه دفع زیانی از خود دارد، بیندیشد، كه همین داروی آرامبخش خودخواهی است كه به سراغ او آمده است، و آن را فرو می نشاند و شدت خشم او را درهم می شكند، و آن مقدار از عقل و اندیشه او را كه تحت تاثیر قوه ی خشم وی قرار گرفته و با یورش قوه ی غضب از دست رفته بود، به او باز می گرداند. و این قسمت از سخنان امام (ع) نیز سه مقدمه صغرا برای سه قیاس مضمری هستند كه در آنها بر ضرورت انجام كاری كه به منزله ی داروی شفابخش است، راهنمایی فرموده است. و مقدمات كبرای قیاسات نیز چنین است: و هرچه كه آن چنان باشد، انجام دادنش بر تو لازم است. هشتم: او را از خود بزرگ بینی و اظهار جبروت بركنار داشته و بدان جهت كه اینها نوعی همسان بینی و خود را نظیر خدا شمردن است، برحذر فرموده است، چه آن كه تكبر باعث این می شود تا خداوند متكبر را ذلیل و خوار گرداند. و حقیقت استدلال چنین است: براستی تو ای مالك اگر تكبر و خود

بزرگ بینی داشته باشی، خداوند خوار و ذلیلت خواهد ساخت، همین به منزله ی مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن چنین است: و هر كس چنان باشد، باید با ترك خود بزرگ بینی از خدا بترسد، (نتیجه این می شود: پس تو ای مالك، از خدا بترس و تكبر نورز!).

[صفحه 232]

ینزع: برمی گردد. اجحف: آن را برد، مسلمات الدهر: سختیها و ناگواریهای روزگار، جماع المسلمین: ابنوه مسلمانان، صغوه: میل، علاقه، ادحض حجته: بهانه و حجت او را از بین برد و درهم شكست، با خدا و با مردم نسبت به خود و خویشاوندان نزدیك، و رعایایی كه هواخواه آنها هستی به انصاف رفتار كن، زیرا اگر رعایت انصاف نكنی ستم كرده ای، و هر كس با بندگان خدا به ستم رفتار كند، خداوند به جای بندگان، خود با او دشمنی خواهد كرد و خدا استدلال هر كه را با او در ستیز باشد نادرست گرداند، و چنان كسی تا خودداری نكند و توبه ننماید، با خداوند در ستیز است، و هیچ چیز مانند ستمكاری، باعث تغییر نعمت خدا و زود به خشم آوردن او نمی شود، زیرا خداوند، دعای ستمدیدگان را می شنود و در كمین ستمكاران است. باید بهترین كارها در نزد تو اعتدال در راه حق، و همگانی بودن در عدل و داد و آن عملی كه بیشتر باعث خوشنودی توده ی مردم می گردد، باشد. زیرا خشم توده ی مردم، خوشنودی خواص را از بین می برد، و خشم خواص در برابر خوشنودی عموم مردم، قابل چشمپوشی است. هیچ كسی از رعیت برای فرمانروا در موقع رفاه، سنگینتر و پرخرجتر، و در وقت گرفتاری كم فایده تر، و

در وقت انصاف و عدالت ناراضی تر، و به هنگام درخواست مصرتر، و وقت بخشش كم سپاستر، و در وقت ندادن چیزی، عذر ناپذیرتر، و در شدائد روزگار كم صبرتر، از خواص نیست در صورتی كه ستون دین و اجتماع مسلمانان، و نیروی در برابر دشمن، همین توده ی مردم جامعه هستند. بنابراین باید با آنها همراه و میل قلبی ات به آنها باشد. نهم: امام (ع) او را به انصاف با خدا و مردم، نسبت به خود و رعایایی كه طرفدار اوست امر كرده است. اما انصاف با خدا عمل به اوامر و خودداری از منهیات او، در برابر نعمتهای خداست. و اما انصاف با مردم، به عدالت رفتار كردن میان مردم و دادن حقوقی كه بر او و بر خویشان و نزدیكان او دارند. و در مورد وجوب چنین انصافی، به قیاس مفصولی (قیاسی كه نتیجه اش صغرای قیاس دیگری می گردد)، استدلال كرده است، صغرای قیاس اول: براستی تو اگر آن كار را نكنی ظالمی، یعنی به بندگان خدا ستم كرده ای، و كبرای آن: و هر كس به بندگان خدا ستم روا دارد، خداوند به جای بندگانش دشمن اوست، و نتیجه ی مقدر آن چنین می شود: پس گر چنان نكنی خداوند به جای بندگانش دشمن تو است. و همین نتیجه، خود، صغرا برای قیاس دیگری است كه كبرایش سخن امام (ع): و هر كس كه خدا با

او درستیزد و... (و من خاصمه الله...) و نتیجه ی مقدر آن چنین می شود: زیرا تو اگر آن كار را نكردی، هنگام در ستیز بودن با او، عذرت را نپذیرفته و تا وقتی كه از ظلم و ستم خودداری و توبه نكرده ای در جنگ با خدا هستی. گفتار امام (ع): و لیس شی ء... علی ظلم، هشدار بر پیامد دیگری برای نداشتن انصاف و یا ستم پیشگی است و این پیامد، عبارت از آن است كه ستمگری بیش از هر چیز باعث تغییر نعمت خدا و سرعت در خشم اوست. عبارت امام (ع): فان الله... بالمرصاد، بیان ضرورت پیامد مذكور است، توضیح آن كه خدای سبحان هرگاه دعای ستمدیده را بشنود و بر كار ستمگر اطلاع یابد، در صورتی كه زمینه تغییر نعمت فراهم باشد، زود نعمتش را دگرگون می سازد. دهم: امام (ع) او را مامور ساخته است كه بهترین كارها در نزد او كاری باشد كه به اعتدال در راه حق از دو طرف افراط و تفریط نزدیكتر باشد و از همه ی امور بیشتر شامل عدالت بوده، و نسبت به جلب رضای مردم، جامعتر باشد، زیرا عدالت گاهی به نحوی است كه شامل حال توده ی مردم نمی گردد، بلكه تنها خوشنودی خواص را همراه دارد. امام (ع) به دو جهت، ضرورت عدالت همگانی را برای مردم، و دل به دست آوردن و در پی خوشنودی آنها بودن را

توجه داده است: یكی آن كه در برابر خشم توده، به دلیل زیادی جمعیتشان، خوشحالی خواص به دلیل كمی جمعیتشان نمی تواند مقاومت كند، بلكه اكثریت به او خواهند تاخت و رضایت خواص به هنگام خشم توده ی مردم سودی به حال او نخواهد داشت، و این خود باعث سستی و ناتوانی دین می گردد. اما خشم خواص موقعی كه توده ی مردم راضی باشند، قابل چشم پوشی و گذشت است، بنابراین رضایت توده ی مردم مهمتر است. دوم این كه امام (ع) خواص را با صفات نكوهیده معرفی كرده كه خود باعث كم اهمیت دادن به آنها نسبت به توده ی مردم است، و توصیف توده به صفات پسندیده، دلیل بر توجه بیشتر به آنهاست. اما صفات خواص: 1- پرهزینه بودن آنها برای حاكم در موقع رفاه، از جهت زحمتی كه به خاطر آنها به دوش حاكم می افتد، نه توده ی مردم. 2- كم فایده بودن آنها موقع گرفتاری حاكم، به جهت علاقمندی آنها به دنیا و حفظ موقعیتی كه دارند. 3- به هنگام انصاف و عدالت ناراضی تر بودنشان، به دلیل آزمندی بیشتر آنها در دست نسبت به توده ی مردم. 4- به هنگام درخواست پافشارترند، زیرا آنها وقتی كه نیاز به درخواستی داشته باشند، جرات بیشتری نسبت به حاكم داشته، و بیش از مردم عادی، در نزد او خودنمایی و در گو

ش او زمزمه می كنند. 5- آنان به هنگام بخشش از طرف حاكم كم سپاستر هستند، به دلیل آنكه معتقدند آنها از توده ی مردم حق بیشتری دارند، و به آنچه می دهند سزاوارترند، و اعتقاد دارند كه حاكم به آنها نیاز دارد و از آنها می ترسد. 6- اگر والی چیزی به آنها ندهد، دیرتر از توده ی مردم، عذر حاكم را پذیرایند: یعنی این كه اگر حاكم در كاری از آنها معذرت خواهی كند، آنها كم گذشت ترند، به این اعتقاد كه آنها از دیگران برترند و دادن حقوق بر آنها واجب و لازم و حق آنهاست. 7- آنان به هنگام سختیهای روزگار، كم صبرترند، به خاطر عادتی كه به رفاه و آسایش دارند، و نسبت به آنچه از مال دنیا در دست دارند ناراضی و بی تابند. اما ویژگیهای توده ی مردم: 1- آنان ستون دینند، لفظ عمود (ستون) را به اعتبار برپایی دین به وجود آنها مانند استواری خانه به ستون، استعاره از توده ی مردم آورده است. 2- توده ی مردم، همان توده ی مسلمانانند، زیرا آنها هستند كه اكثریت جامعه را تشكیل می دهند. 3- آنان به دلیل زیادی جمعیت، نیرویی در برابر دشمنانند، و نیز از آن رو كه هم ایشان در آن زمان اهل كارزار بودند. و این ویژگیها برای هر دو دسته، خود انگیزه ای برای جلب محبت توده ی

مردم، و مقدم داشتن آنها بر جلب نظر خواص است، و به همین دلیل امام (ع) او را مامور به همراهی و همدلی با توده ی مردم فرموده است.

[صفحه 232]

اشناهم: دشمنترین مردم، وتر: كینه، تغابی: خود را به نادانی و ناآگاهی زدن، و باید دورترین فرد از رعیت نسبت به تو و دشمنترین ایشان، كسانی باشند كه بیشتر در پی عیبجویی مردمانند، زیرا مردم، عیب و نقصهایی دارند كه شایسته است فرمانروا بیش از هر كس، آنها را پوشیده بدارد. و مبادا آن معایبی را از مردم كه بر تو پوشیده است، پیگیری كنی، زیرا بر تو لازم است عیبهای ظاهر را از بین ببری، و خداوند نسبت به عیبهای پنهای خود حكم می كند، بنابراین تا می توانی عیب پوشی كن تا خداوند عیبهایی را كه دوست داری از مردم مخفی بداری، بپوشاند، از مردم هر نوع كینه ای را عقده گشایی كن و رشته ی هر نوع بازخواست مردمی را از خود بگسل، و هرچه به نظر تو ناپسند است از خود دور كن، و به سخن بدگو و سخن چین زودباور مباش زیرا سخن چین، هر چند خود را در پوشش پند دهندگان و خیرخواهان درآورد، فریبكار است. افراد تنگ نظر را در مشورت خود دخالت مده، چه تو را از نیكی باز می دارند و از تهی دستی می ترسانند، و همچنین افراد ترسو را طرف مشورت قرار مده، زیرا باعث سستی تو در كارها می شوند و نیز حریص را وارد شور خود نكن زیرا از بسیاری حرص، تو را وادار به ظ

لم می كند و ستم را در نظرت جلوه می دهد، بنابراین، بخل، ترس و حرص، خصلتهای گوناگونی هستند كه در جهت بدگمانی به خدا همسویند! یازدهم: امام (ع) دستور داده است بر این كه، دورترین و دشمنترین فرد رعیت در نزد او، كسانی باشند كه بیشتر در پی عیبجویی دیگرانند، و بر ضرورت این مطلب با این عبارت: فان فی الناس... سترها هشدار داده است. و چون فرمانروا از هر كسی سزاوارتر به عیب پوشی مردم است، پس نباید عیبهای پوشیده ی مردم را برملا كند، و این هم ممكن نیست مگر با از بین بردن سخن چینان و دور داشتن آنها از خود، و دیگر آن كه عیبهای ظاهری مردم- نه معایب پنهانی- را باید از بین ببرد، و این مطلب را از راه عیب پوشی در حد توان، مورد تاكید قرار داده است، زیرا هر نوع عیبی به منزله ی ناموس است، و برای تشویق به این كار، توجه به پیامد آن عمل داده است كه خداوند عیبهایش را كه او دوست دارد از مردم پنهان بدارد، در مقابل پنهان داشتن گناهان و معایب مردم، مخفی می دارد. دوازدهم: به او دستور داده است تا هر نوع كینه و رنجش قلبی خود را از مردم به دلیل این كه اینها از اخلاق رذیله است، از خود دور كرده، و وسایل آنرا از قبیل باور داشتن سخن چینی و پذیرفتن

سخن چینان، از بین ببرد. سیزدهم: مبادا هر سخن مبهم و بی دلیل را باور كند، و از باور داشتن عجولانه ی سخن سخن چینان وی را منع كرده و به وسیله ی قیاس مضمری بر این مطلب توجه داده است كه صغرای آن عبارت فان الساعی... الناصحین است و دلیل فریبكاری آنان، ایجاد كینه توزیها و عداوتهای میان مردم و گسترش فحشا و فساد روی زمین است. و كبرای مقدر قیاس چنین است: و هر كه فریبكار باشد، نباید مورد توجه قرار گیرد. چهاردهم: وی را از طرف مشورت قرار دادن سه دسته نهی فرموده است: تنگ نظر، ترسو و حریص، و به دلیل پیامد بد، مشورت كردن با هر كدام از این سه گروه به وسیله ی قیاس مضمری اشاره فرموده است كه صغرای قیاس اول، عبارت: یعدل بك... الفقر است. توضیح آن كه شخص تنگ نظر، جز بر آنچه كه در نظر وی مصلحت دارد، یعنی تنگ نظری و آنچه لازمه ی آن از قبیل ترساندن از بیچارگی است، رای نمی دهد، و این خود باعث دور داشتن شخص مشورت كننده از كار خیر است. صغرای قیاس دوم، جمله ی: لیضعفك عن الامور است، زیرا شخص ترسو نظر نمی دهد مگر به لزوم حفظ نفس و ترس از دشمن كه در نظر او مصلحت همین است، و تمام اینها باعث سستی از نبرد و ضعف در ایستادگی در برابر دشمن می گردد

. صغرای قیاس سوم: جمله: یزین لك الشره بالجور است، توضیح آن كه مصلحت از نظر آدم حریص، جمع آوری مال و نگهداری آن است، و این خود باعث تجاوز از طریق ارزشمند عدالت و انصاف است. كبرای مقدر در هر سه قیاس چنین است: هر كس چنان باشد مشورت خواهی از او روا نیست. آنگاه با قیاس مضمر دیگری وی را از هر سه گروه برحذر داشته است، كه با صغرای آن اشاره به ریشه ی صفات ناپسند هر سه دسته، یعنی تنگ نظری، ترس و حرص نموده تا آنها را بشناسد و در نتیجه از صاحبان آنها دوری كند، یادآور شده است كه آنها غریزه هایی یعنی خویهای گوناگون هستند كه از یك ریشه نشات گرفته و عاید نفس می شوند و به سرانجامی می رسند كه همانا بدگمانی به خداست، توضیح آن كه ریشه ی سوء ظن به خدا، ناآشنایی با خداست زیرا كسی كه ناآگاه است خدا را از جهتی كه او بسیار بخشنده و دهنده ی همه ی نیكیها به كسی است كه از راه اطاعت فرمان او قابلیت یافته است، نمی شناسد و در نتیجه به خدا بدگمان است، و این كه خداوند چیزی را كه بنده بذل و بخشش كرده، جبران نمی كند، بنابراین با جلوه دادن تنگدستی او را از بذل و بخشش باز می دارد، و با خوی پست تنگ نظری هم سو می سازد، و همچنین شخص ترسو خدا را از

نظر لطف و عنایتی كه به هستی بندگان خود دارد، نشناخته، و نسبت به راز مقدمات او ناآگاه است، بنابراین به خدا بدگمان است و او را نگهدار خود از نابودی نمی داند، و نگران مرگ است و این حالت وی را از اقدام به جنگ و امثال آن باز می دارد كه این خود لازمه ی خوی ناپسند ترس است و همچنین حریص خدا را از دو جنبه ی یاد شده نشناخته و نسبت به او بدگمان است و عقیده دارد كه اگر حرص ناپسند را پیشه خود نسازد خداوند او را بدانچه مورد علاقه ی اوست و نسبت به آن حرص می ورزد نمی رساند در نتیجه او را وادار به حرص و آز می گرداند و نفس آدمی چنین است. پس این سه دسته اخلاق ناپسند، به همان ریشه ی سوء ظن كه امام (ع) فرمود منتهی می شوند.

[صفحه 233]

بطانه الرجل: نزدیكان شخص، اصار: گناهان، حفلاتك: نشستهای تو در مجالس و انجمنها، اطراء: ستایش زیاد، زهو: خودبینی، بدترین وزیرانت كسانی هستند كه پیش از تو وزیر اشرار بوده و به همراهی با آنان در گناهانشان شركت داشته اند، پس نباید از خواص تو باشند، چه آنان یار و یاور گناهكاران و همدم ستمگران بوده اند، در صورتی كه تو به جای آنها كسانی را می توانی پیدا كنی كه دارای اندیشه و تدبیر آنها باشند اما گناهان و زشتیهای آنها را نداشته باشند، از آن كسانی كه نه ستمگری را در راه ستمكاریش یاری كرده، و نه با گنهكاری در كناهش همراهی نموده است: چنین كسانی بار توقعاتشان برای تو سبكتر و علاقمندیشان به تو بیشتر و گرایششان بدیگران كمتر است، بنابراین آنها را در خلوتها و انجمنهای خود از نزدیكان قرار بده، و باید منتخب ایشان در نزد تو كسی باشد كه سخن حق را هر چند تلخ به تو بیشتر بگوید، و كمتر تو را در مورد گفتار و رفتاری كه خدا از دوستانش نمی پسندد، ستایش و كمك كند، هر چند كه آن سخن تلخ و ناستودنها برخلاف هوای نفس تو باشد خود را به پرهیزگاران و راستگویان نزدیك كن و آنان را قانع كن كه تو را زیاد ستایش نكنند، و از این كه

تو خلافی نكرده ای آن را باعث خوشحالی تو قرار ندهند، زیرا زیاد ستودن شخص، باعث خودپسندی و سركشی می گردد. پانزدهم: چون از جمله كارهای خوب انتخاب وزیران و دستیاران است از این رو امام (ع) هشدار داده است، هم نسبت به كسانی كه شایستگی برای انتخاب دارند و هم نسبت به كسانی كه شایسته اند تا توجه و تمایل به انتخاب آنها بشود. غیر شایستگان همان كسانی هستند كه پیش از وی وزیر و شریك جرم حاكمان فاسد و شرور بودند و او را از این كه چنین افرادی را از ندیمان و خواص خود قرار دهد، نهی كرده است، و هم به وسیله ی قیاس مضمری كه صغرایش عبارت: فانهم... الخلف است او را برحذر داشته و كبرای مقدر قیاس چنین است: و هر كسی كه چنان باشد او را ندیم خود قرار مده. عبارت: ممن له مثل آرائهم، تمیز است برای كسانی كه بهتر از آن اشرار و افراد فاسدند و آنان افرادی هستند كه شایسته است از ایشان كمك خواهی شود، و هم دلیل نیكی آنها نسبت به اشرار است، به این معنی كه این افراد تدبیر و نفوذ كلامی همانند آنها در انجام امور دارند ولی گناهان و زشتیهای آنها را ندارند، و ستمگری را در راه ستمكاری اش یاری نكرده اند. آنگاه امام (ع)، او را به وسیله ی قیاس مضمری تشویق فر

موده است تا آنها را یار و یاور خود قرار دهد، كه عبارت: اولئك اخف... الفا صغرای آن قیاس است. اما این كه آنان كم هزینه اند، از آن جهت كه آنها نسبت به هر مال یا وضعی كه سزاوار آنها نیستند خویشتندارند بنابراین در مورد راضی كردن و یا بازداشتن آنها از كارهای ناشایست نیازی به رحمت زیاد ندارد برخلاف اشرار و آزمندان در مال و حال ناشایست. و از طرفی نسبت به مقام قربی كه در پیشگاه حق، و بعدی كه از اشرار دارند، یاری رسان تر و دلبسته تر به او می باشند و به دیگران، دلبستگی و گرایششان كمتر است. و كبرای مقدر قیاس نیز چنین است: و هر كس كه چنان باشد شایستگی برای یار و یاور گرفتن و وزارت را دارد. از این رو فرمود: آنها را در خلوت و انجمن خود از نزدیكان خود قرار بده. سپس آنانی را كه شایستگی دارند از همگان نزدیكتر و مورد اعتماد بیشتری باشند با ویژگیهای زیر مشخص كرده است: 1- آنانی كه سخن حق را هر چند تلخ باشد بیشتر به او، بگویند. 2- او را در آن گونه از گفتار و رفتارش كه خداوند از اولیایش نمی پسندد كمتر كمك و یاری كنند. كلمه ی: واقعا حال و منصوب است، یعنی: در حال سرزدن چنان سخنی از او، و آنگاه كه سخن كم و بیش از هوای نفست برخاسته و

یا آنچه كه بدان گرایش داری- مهم باشد یا نباشد باید به كسی اعتماد كنی كه تو را بیشتر نصیحت كند و كمتر مساعدت نماید، احتمال دارد كه منظور امام (ع) از این سخن (واقعا...) چنین باشد: چه این رویداد مهم باشد یا غیر مهم... و ممكن است مقصود امام (ع) این باشد كه آن شخص نصیحتگر نسبت به خواست و علاقه ی قلبی تو هرطور كه باشد، یعنی هر موقعیتی نسبت به تو و در برابر خواسته ی باطنی تو داشته باشد. آنگاه در مورد ارزشیابی و گزینش آنان دستوراتی داده است: 1- خود را به پرهیزكاران و صاحبان اعمال نیك نزدیك سازد كه اینها صفاتی در ذیل فضیلت پاكی و پاكدامنی اند. 2- مردم را عادت و تمرین دهد بر این كه از ستایش او خودداری كنند و یا با سخن گفتن درباره ی كاری كه او انجام نداده است، باعث خوشحالی نشوند، و در نتیجه او را وارد در جمع نكوهش شده در آیه ی مباركه ی: و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا نكنند. و از ستایش زیاد او را برحذر داشته است. به وسیله ی قیاس مضمری كه صغرایش عبارت: فان كثره الاطراء... الغره است و پیوند ستایش با صفات ناپسند یاد شده، روشن است. و كبرای مقدر چنین است: هر چیزی كه آن چنان باشد اجتناب از آن ضروری است.

[صفحه 233]

تدریب: عادت كردن، منافثه: گفتگو، و نباید نیكوكار و بدكار پیش تو یكسان و در یك مرتبه باشند، زیرا در آن صورت نیكوكار به نیكی بی میل و بدكار وادار به بدی می گردد و هر كسی را بدانچه خود انتخاب كرده ای پاداش و كیفر بده. و بدان كه هیچ چیز بهتر از نیكی و بخشش به رعیت و سبكبار كردن ایشان و وادار نكردن ایشان به آنچه كه قادر بر انجام آن نیستند، سبب خوش بینی حاكم بر رعیت نمی گردد. بنابراین، باید طوری در این مورد رفتار كنی كه باعث خوش بینی تو نسبت به رعیت گردد، زیرا خوش بینی به رعیت، رنجش طولانی را از تو دور می سازد. براستی شایسته ترین فرد برای خوش بینی تو، كسی است كه از آزمون تو خوب بیرون آمده، و سزاوارترین فرد به بدبینی كسی است كه از بوته آزمون تو خوب در نیامده است. هرگز روش خوبی را كه بزرگان این امت داشته اند و باعث انس و اتحاد مردم شد و رشته ی رعیت با آن منظم گردیده، از بین نبر، و روش نوی را پیش نگیر كه به سنتهای گذشته مضر باشد، در آن صورت اجر و مزد برای كسی است كه آن سنتها را به وجود آورده و گناه سنت شكنی به گردن تو خواهد بود. با دانشمندان بیشتر همصحبت باش و با دانایان درباره آنچه كه صلاح مملكت است و

پیش از تو امور ملت بر آنها راست می شد گفتگو و مشورت كن. 3- او را از این كه نیكوكار و بدكار در نزد وی یكسان باشند، نهی كرده و به دلیل پیامد بد این كار او را از چنان عملی در ضمن قیاس مضمری برحذر داشته است كه صغرای آن عبارت: فان ذلك... الاساءه می باشد، و راز مطلب آن است كه بیشتر كارهای نیك به خاطر پاداش نیك آن است به خصوص از فرمانروایان كه چنین انتظاری دارند و میل دارند كه آنان از دیگران مقامشان بالاتر باشد و به خاطر آن همه زحمات و مشكلاتی كه دارند خوشنامتر باشند. و هر گاه نیكوكار مقام خود را با مقام و منزلت بدكار یكسان ببیند، این خود باعث انصراف او از نیكی و انگیزه ای برای رویگردانی از رنج و زحمتش خواهد بود، و همین طور چون بیشتر كسانی كه بدكاری را ترك می كنند تنها از ترس حاكمان است و به خاطر این است كه مبادا در نظر آنها تنزل مقام پیدا كنند، در صورتی كه اگر بدكاران مقام خود را با نیكوكاران همسان ببیند، بیشتر در مقام انجام وظیفه كوتاهی خواهند كرد. كبرای مقدر قیاس چنین است: و هر چه باعث از بین بردن نیكوكاری و تشویق به بدكاری گردد، سزاوار اجتناب است. سپس امام (ع) در تایید فرمان خود می فرماید: نیكوكار و بدكار باید

خود را در معرض نیكی و بدیی كه سزاوار آنند، بداند و برای نتیجه ی عمل خود آماده باشند، بنابراین برای نیكوكار نیكی و برای بدكار بدی در نظر داشته باشد. شانزدهم: او را نسبت به نیكی بر رعیت و سبكبار كردن آنان و مجبور نكردن بر چیزی كه حقی بر آنها نداشته، توجه داده است، به دلیل این كه اینها باعث خوشبینی حاكم بدیشان است كه خود مستلزم از بین رفتن رنجش و زحمت طولانی وی و آسایش از جانب ایشان است توضیح آن كه حاكم وقتی كه به مردم خوشرفتاری كند، مردم بیشتر به او علاقه مند شده و در باطن به محبت و اطاعت گرایش پیدا می كنند، و این خود باعث خوشبینی وی به آنها گردیده و در نتیجه نیازی به زحمت در هواخواه ساختن آنها و احساس خطر از طرف آنها نمی كند، امام (ع) این مطلب را با عبارت: و ان احق من یحسن ظنك به... عنده مورد تاكید قرار داده است. هفدهم: او را از سنت شكنی نسبت به راه و روش نیكی كه بزرگان امت قبل از او داشته اند، و باعث انس و اتحاد و به نفع مردم بوده است، برحذر داشته، زیرا این باعث صدمه و فساد آشكاری در دین است. هیجدهم: وی را از پیش گرفتن روش نوی كه به سنتهای گذشته صدمه بزند، منع فرموده است. و به دلیل نادرستی این كار به وسیله ی

قیاس مضمری اشاره كرده است، كه صغرای قیاس عبارت: فیكون... سنتها است، و ضمیر در منها برمی گردد به سنتی كه ضرر بر آنها رسیده و اجر و مزد برای كسی است كه آن سنتهای گذشته را به وجود آورده و كبرای مقدر چنین است: پس هرچه آن چنان باشد سزاوار اجتناب است و باید از آن دوری كرد. نوزدهم: به مالك دستور داده است كه با دانشمند زیاد رفت و آمد كند، یعنی راجع به احكام شرعی و قوانین دینی با آنها صحبت كند، و با مردمان دانا یعنی كسانی كه خداشناس، و در میان بندگان و شهرها به اسرار الهی آشنا و به قوانین تجربی و غیرتجربی عمل كرده اند و درباره ی استواری اركان و قوانینی كه اصلاح كننده ی امور كشور است، و در مورد به پا داشتن مراسمی كه مردم پیش از او به پا داشته اند گفتگو و مشورت كند. توفیق از جانب خداست. فصل سوم: در توجه دادن به گروههای مردمی كه امر شهر به آنها وابسته است و قرار دادن هر كدام در جای خود، و در مرتبه ای كه حكمت نبوی اقتضا كرده تا در آن مرتبه قرار داده شود، و اشاره بر این مطلب كه هر طبقه ای به طبقه ی دیگر وابسته است، چه آن كه صلاح هر كدام جز به وسیله ی دیگری میسر نیست و بنیاد شهرنشینی و جامعه بر آن است. آنگاه اشاره به كسانی

دارد كه از هر صنف و طبقه ای شایستگی دارند و سزاوار آن مقامند، و سفارش درباره ی هر آنچه كه آن طبقه شایسته آن است.

[صفحه 255]

مقاعد: جمع مقعد (مصدر میمی) نشستها، مرافق: سودها، منفعتها، و بدان كه رعیت چند دسته اند كه كارشان انجام نمی گیرد مگر به كمك یكدیگر، و از هم بی نیاز نیستند، برخی از آنها سپاهیان خداوندند، و بعضی دبیران و منشیان عادی و محرمانه اند و بعضی دیگر داوران عدالت گستر و برخی كاركنانی كه با انصاف و مدارا رفتار می كنند، و بعضی از مردم جزیه دهندگان و مالیات دهندگان از اهل ذمه و مردم مسلمان و گروهی از بازرگانان، صنعتگران، و برخی از طبقه ی پایین كه نیازمندان و تهیدستانند، و خداوند برای هر گروهی از اینان سهمی و بهره ای معین كرده است، كه اندازه و مقدار آن را در كتاب خود و یا در سنت پیامبرش- درود و سلام خدا بر او و خاندان او باد- مقرر كرده است كه در نزد ما (اهل بیت) محفوظ است. اما سپاهیان به امر خدا، برای مردم به منزله ی دژها، و برای حكمرانان باعث زینت و برای دین عزت و وسایل آرامش و امنیتند، و رعیت پایدار نمی ماند مگر به وسیله ی سپاهیان، و سپاه نظم نپذیرد مگر به وسیله ی مالیات و حقوقی كه خداوند برای ایشان مقرر كرده است تا بدان وسیله توانایی نبرد با دشمنان را داشته و در آرایش و نظام كار خود بدان متكی باشند، و ن

یاز خود را به وسیله ی آن برطرف سازند. وانگهی برای این دو گروه (رعیت و سپاه) نیز سر و سامانی نخواهد بود مگر به وسیله ی گروه سوم كه عبارتند از قضاه، كاركنان، و نویسندگان كه در اختلاف میان مردم قضاوت كرده، و مالیاتها را جمع آوری كرده و امور خاص و عام را ثبت و ضبط می كنند. و باز همه ی اینان استوار نمی مانند مگر به وسیله ی بازرگانان و صنعتگران كه باعث جمع آوری سود و پایداری بازارند و كارهایی را انجام می دهند كه از دیگران ساخته نیست و بعد از اینها طبقه پایین از تهیدستان و بیچارگان كه بخشش و كمك به آنها لازم است و نزد خداوند برای هر كدام از این طبقات مردم، رفاه و گشایشی مقدر است، و هر كدام از آنها در حد خود بر حكمران حق دارند كه به كارشان سامان دهد و از طرفی حكمران قادر بر انجام این كار نیست مگر با تلاش و كوشش و یاری طلبیدن از خداوند و آمادگی برای اجرای حق و استقامت در هر كاری آسان یا گران! باید توجه داشت كه در این بخش از فرمان امام (ع) چند مطلب است: اول: امام (ع) مردم شهرها را به هفت دسته تقسیم كرده، و مطابق توضیحی كه داده است هیچ دسته ای جز به كمك دسته ی دیگر استوار نمی ماند. عبارت امام (ع): من اهل الذمه و مسلمه

الناس، (از اهل ذمه و مسلمانان) تفصیلی برای دسته ی اول است. اما عبارت اهل ذمه تفسیر و توضیح است برای اهل جزیه و عبارت مسلمه الناس، بیانگر مالیات دهندگان، و ممكن است عبارت مذكور، توضیح اهل جزیه و خراج بوده باشد به این ترتیب كه امام (ع) حق دارد كه زمین خراج را از دیگر مسلمانان و اهل ذمه، قبول كند. و مقصود امام (ع) از سهمی كه خداوند برای هر كسی تعیین كرده است، حق هر یك از صاحبان حق از صدقات است مانند: فقرا، مساكین، جمع آورندگان مالیات و صدقه، كه به طور اجمال در قرآن و به طور تفصیل در سنت پیامبر (ص) بیان شده است. و موضع هر كسی كه خداوند به عنوان عهد و پیمانی از جانب خود، در نزد خاندان پیامبرش تعیین كرده است عبارت است از مقام و مرتبه هر یك از مردم جامعه كه تنها به خود آنها مربوط است، زیرا سپاهی مقام و موضع خاصی دارد كه نباید از آن تجاوز كند، و وظیفه ی اوست كه در حد و موضع خود بماند و آنچه لازمه ی آن مقام است انجام دهد، و هم چنین منشیان، كاركنان، قضاه و دیگران، كه هر كدام موضع خاصی دارند كه باید در آن حد بمانند، و وظیفه ای است كه به عنوان پیمانی از جانب خدا بر عهده ی آنهاست كه این پیمان نزد پیامبر (ص) و خاندانش محف

وظ و شریعت اسلامی جامع آن وظایف است. دوم: امام (ع) با عبارت: فالجنود باذن الله... معونتهم، بر این مطلب توجه داده است كه هر كدام از گروههای نامبرده وابسته به دیگری است به طوری كه بدون آن استوار نیست و نیازمندی اش بدان حتمی است. و صورت و هیات جامعه ی شهر به مجموعه ی آنها وابسته است. آنگاه امام (ع) نخست از سپاهیان شروع كرده است به دلیل این كه اصل در نظام جامعه آنهایند، و دلیل نیازمندی به سپاهیان را در چهار ویژگی بیان كرده است: 1- سپاهیان به منزله ی دژهای مردمند. كلمه ی: الحصون (دژها) را به لحاظ آن كه آنها همچون دژی از رعیت نگهداری و مراقبت می كنند، استعاره از سپاه آورده است. 2- سپاهیان زینت حكمرانانند، زیرا حاكم بدون سپاه مثل فردی از مردم است كه هیچ كس به او اعتنا نمی كند و فرمان او را نمی برد و پیامد فاسد آن نیز روشن است. 3- آنان باعث عزت و حرمت دینند، كلمه ی عزت را بر سپاهیان از باب تسمیه لازم بر ملزوم، اطلاق فرموده، زیرا وجود آنان برای عزت لازم و ضروری است. 3- كلمه ی امن را از باب این كه در جاده ها و دیگر جاها وجود سپاه باعث امنیت است، استعاره آورده است و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مق

در آن چنین است: و هر كس چنین باشد، كار رعیت بدون او استوار نگردد. عبارت: و لیس یقوم الرعیه الا بهم یعنی رعیت جز با سپاهیان پایدار نمی ماند، نتیجه قیاس مورد ذكر است. و امام (ع): باذن الله فرموده تا روشن كند منظور وی سپاهیان حق است كه بر پایه مصلحت و حكمت به وجود آمده اند، نه هر نوع سپاهی. دسته دوم، مالیات دهندگان و كسانی هستند كه مالیات از آنها گرفته می شود و به دلیل این كه لازمه ی نیاز به سپاه، نیاز به این گروه است، در عبارت: ثم لا قوام للجنود... حاجتهم، اشاره دارد. بنابراین عبارت: لا قوام... الخراج، مدعایی است كه عبارت: الذین یقوون... حاجتهم، به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه آن را برای اثبات این مدعا آورده است، و كبرای مقدر نیز چنین است: و هرچه چنان باشد، بدون آن سپاه پایدار نمی ماند. بنابراین سپاه بدون مالیاتی كه خداوند برای آنان تعیین فرموده است، استوار نمی ماند و از طرفی مالیات از دسته ای از توده ی مردم گرفته می شود و سپاه بدون آنان پایدار نمی ماند. دسته ی سوم: قضاه، كاركنان و منشیان می باشند و نیز امام (ع) وجه مشترك این گروهها را بیان می كند، زیرا علت نیازمندی به اینان یكی است، و به همین علت اشاره فرمو

ده در عبارت: لما یحكمون به... و عوامها، زیرا هر كدام آنها از طرف حاكم و مردم بر تمام كارهای عمومی و یا خصوصی امینند، و تنظیم احكام قراردادها، و جمع آوری منافع، به دست آنهاست. و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كس آن چنان باشد پس نیازمندی سپاه و مردم به او حتمی است. دسته ی چهارم: بازرگانان و صنعتگران، امام (ع) مدعی است كه كار گروههای قبل بدون اینها به سامان نمی رسد، و به این مطلب توجه داده است در عبارت: فیما یجتمعون علیه من مرافقهم (اینان باعث جمع آوری فایده و سودند)، زیرا كار بازرگانان از فراهم ساختن كالا و خرید و فروش و به پاداشتن بازارهای كسب، و همچنین كار صنعتگران، یعنی همان فایده ی نیروی بازویشان، چیزهایی هستند كه از دیگران چنین سودی عاید نمی شود، بنابراین در مقام برآوردن نیاز توده ی مردم و اهمیت كار آنها اینان باعث رسیدن فایده و منفعت به مردمند، و آن جمله به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن عبارات پیش از آنست. دسته ی پنجم: طبقه ی پایین جامعه كه از مردم نیازمند و تهی دست تشكیل می شود، و به جهت نیازمندی به ایشان توجه داده است در عبارت: الذین یحق رفدهم و معو

نتهم (كسانی كه كمك و بخشش به آنها لازم است) توضیح مطلب آن كه كمك و بخشش بدانها باعث جلب نظر و پشتیبانی آنها از كسی می شود كه بدانها یاری و كمك رسانده، و به وسیله ی آنهاست كه رحمت خدا نازل می شود و همواره بركت از جانب خداوند به شهروندان می رسد، و به پاداش اخروی نائل می گردند، بنابراین، نیاز به این دسته از مردم، ایجاب می كند تا به آنها كمك و یاری شود. پس از آن كه امام (ع) به دلیل احتیاج به تمام قشرهای مردم، اشاره كرد، آنگاه می فرماید: برای هر كدام از این طبقات مردم، نزد خداوند، رفاه و گشایشی مقدر است، یعنی، در ذات خدا و در عنایت و لطف پروردگار ملحوظ است، تا این كه در تدبیر امور مردم، اعتماد به خدا كند، زیرا سرآغاز عنایت از اوست. و نیز می فرماید: هر طبقه ای از مردم بر حاكم حقی درخور دارند تا حاكم بداند كه رعایت حال هر یك از ین گروهها بر او لازم است و از آن غفلت نورزد. توفیق از آن خداست.

[صفحه 255]

تفاقم الامر: كاری بزرگ خلوف: جمع خلف، فرزندان، بازماندگان، حیطه: مهربانی، ای مالك از سپاهیانت برای خاطر خدا و پیامبر (ص)، و امام، برای خود كسی را انتخاب كن كه پندپذیرتر، پاكدل تر، عاقلتر و بردبارتر از همه باشد، از آن افرادی كه دیر خشمگین شود و زود عذر گناه را بپذیرد، به زیردستان مهربان و به زورمندان سختگیر و حریف باشد. از آن كسانی نباشد كه اظهار درشتی كند و یا از ناتوانی و سستی زمینگیر شود. وانگهی با افرادی كه ریشه دار و از خانواده های شریف و خوش سابقه اند همدم باش! با بزرگواران، دلیران، بخشندگان و جوانمردان همنشینی كن! زیرا آنها جامع بزرگواری و در شمار مردم با احسان و حق شناسند. و بعد، به كارهای مردم، مانند یك پدر و مادر نسبت به فرزندان رسیدگی كن و نیكیی را كه مردم روا داشته و باعث توانمندی آنها شده ای، نزد خود بزرگ جلوه مده و وعده ی محبتی را كه به آنها داده ای، هرچند ناچیز باشد، كوچك مشمار، زیرا این عمل تو باعث خیرخواهی آنان نسبت به تو و خوشبینی آنان می گردد. و كمك در كارهای كم اهمیت را به دلیل رسیدگی به كارهای مهم ایشان ترك نكن، زیرا كمك ناچیز تو چنانست كه از آن سود می برند و كمكهای مهم ج

ای خود را دارد كه مردم بی نیاز آن نیستند. باید منتخبین از سران سپاهت كسانی باشند كه با افراد سپاه در زندگی برابر باشند، و از امكانات خود (به زیردستانشان)، به اندازه ای كه آنان و خانواده هایشان در رفاه زندگی كنند، كمك نمایند، تا این كه آنان در راه پیكار با دشمن همسو باشند، بالاترین چیزی كه باعث افتخار و چشم روشنی حكمرانان می شود به پاداشتن عدالت در سراسر كشور، و بروز دوستی و محبت مردم است، و دوستی و محبت آنان بروز نمی كند، مگر این كه سینه هایشان از كینه تهی باشد. و خیرخواه حاكم خود نیستند جز این كه از او ایمن گردند و سنگینی بار حكومت را بر پشتشان كمتر احساس كنند و به انتظار پایان حكومت ایشان نباشند بنابراین خواسته های آنان را برآور، و از آنها به نیكی یاد كن، و كسانی را كه آزموده ای از زحماتشان قدردانی كن، زیرا قدرشناسی و یاد از اعمال نیك آنها باعث هیجان و جنبش، و تشویق افراد خمود می گردد، با خواست خدا! مطلب سوم، دستور به آراستن هر دسته ای از مردم به صفات و ویژگیهایی است كه باید واجد آن اوصاف باشند، و هر كدام را در جایگاه مناسب خود قرار دهد: اما دسته ی اول یعنی سپاهیان: امام (ع) به تعیین كسانی اشاره فرموده است

كه آنان با داشتن ویژگیهایی، شایستگی رسیدن به این مقام را احراز می كنند. و درباره ی آنان دستورهایی- اعم از اوامر و نواهی- داده است. اما اوصاف و ویژگیها: 1- كسی كه نسبت به خدا و پیامبر خدا (ص) و پیشوا و رهبرش پندپذیرتر و پاكدلتر است، یعنی در عمل بر طبق فرمان خدا، رسول خدا و رهبر خود، امینتر است. اصطلاح ناصح الجیب، كنایه از امانتداری است. 2- بردبارترین مردم باشد. آنگاه چنین فرد برتر را معرفی كرده و فرموده است: از كسانی كه دیر خشمگین می شوند، و اگر كسی از آنان عذرخواهی كند، زود عذر پذیرند و به زیردستان مهربانند و نسبت به آنها درشتی نمی كنند، اما با زورمندان گردن فرازی می نمایند یعنی بر آنها برتری می جویند و با اعراض از ضعیفان به زورمندان رو نیاورند از آن كسانی كه خشونت آنان را از جا نكند، یعنی خصلت درشتی و خشونت ندارند تا آنان را به هرجا كه خواهد بكشد، مانند این سخن: دوشیدن شتر با همه ی نیرو و تمام كف دست مصلحت نیست، كه باعث پس زدن شیر می شود و بعضی گفته اند: هیجان او را وادار به عملی نكند، و اگر كاری را انجام داد، باعث رنجش او نگردد، و نرمش و ناتوانی او را از اجرای حدود الهی و گرفتن حق ستمدیدگان از ستمكاران باز

ندارد. 3- كسانی كه از خانواده های شریف و خاندانهای درستكار و خوشنام و خوش سابقه از نظر حالات، رفتار و گفتار نیك باشند. 4- كسانی از جنگجویان و دلیران باشند. 5- از بخشندگان و جوانمردان باشند. اما اوامر: 1- فردی از سپاهیان را به ریاست برگمارد كه دارای این ویژگیها باشد. 2- با افراد یاد شده نزدیك و همنشین شود، یعنی در این پست و مقام با آنها همراه باشد و درباره ی آنان او را ترغیب و تشویق نموده است با این عبارت: فانهم... من العرف، یعنی زیرا آنان جامع بزرگواری و شاخسار احسانند. و آنان را با صفت: جامع بزرگواری و شاخه هایی از نیكی، ستوده است، از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم خود، زیرا انبوهی از بزرگواری یعنی فضیلتهای یاد شده لازم و همراه چنان افرادی است، امانتداری، بخشندگی و جوانمردی خصلتهای خوبی هستند كه تحت عنوان پاكی و پاكدامنی قرار دارند. بردباری و دلاوری دو فضیلت از فضایل اخلاقی و در ذیل عنوان شجاعت هستند. و احتمال دارد مرجع ضمیر در عبارت: فانهم، فضایل یاد شده باشد، همان طور كه در آیه مباركه آمده است: فانهم عدو لی كه مرجع ضمیر بتهایند. 3- همانند پدر و مادری، به كارهای آنها و آنچه مربوط به مصلحت آنهاست، رسیدگی كند،

و این سخن كنایه از نهایت مهربانی نسبت به آنهاست. 4- او را از این كه كمك مالی و یا هر نوع منفعت رسانی را كه باعث تقویت آنها می گردد در نزد خود بزرگ شمارد، نهی فرموده است، بدان جهت كه این عمل باعث كوتاهی او در حق ایشان می گردد. 5- مبادا وعده ی محبتی كه به آنها داده است، ناچیز شمارد، و این كوچك شمردن باعث شود تا او به وعده ی خود عمل نكند، و به رجحان انجام وعده ای كه به آنها داده است، هر چند كه ناچیز باشد، با این عبارت استدلال كرده: فانه داعیه... الظن بك (زیرا این عمل تو باعث خیرخواهی و خوشبینی آنان نسبت به تو می گردد). و كبرای مقدر این قیاس مضمر، چنین است: و هر چه كه این طور باشد، سزاوار است انجام دهی. 6- او را از این كه به دلیل رسیدگی به كارهای مهم، به كارهای كم اهمیت نپردازد، بازداشته است، و برای اولویت عمل وی با این عبارت استدلال كرده است: فان الیسیر... موقعا لا یستغنون عنه (زیرا كمك تو در مورد كارهای كم اهمیت آنقدر ارزش دارد كه مورد استفاده ی آنها باشد)، و معنای عبارت روشن است، زیرا كمك در كارهای مهم از ارزش كمك مفیدی كه اندك و ناچیز باشد نمی كاهد، (هر نوع كمكی جای خود را دارد). 7- امام (ع) او را مامور كرده

است، بر این كه از سران سپاه كسانی را در نزد خود برگزیند كه واجد صفات مزبورند، آن كسی كه با زیردستان از سپاه در زندگی برابر بوده، و از امكانات خود به اندازه ای كه آنها و خانواده و فرزندانشان در رفاه باشند كمك می كند، تا بدین وسیله عزمشان یكی شود و در راه پیكار با دشمن به منزله ی یك فرد گردند. آنگاه امام (ع) در زمینه ی توجه به زیردستان، با بیان این كه پیامد این توجه و یاری جلب قلوب آنان است، او را تشویق به محبت بدانها كرده است. و این بخش از عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هرچه كه باعث جلب قلوب آنان شود، انجام دادنش مصلحت و واجب است. و از طرفی چون محبت صحیح بدانها از مهمترین هدفها بوده است، امام (ع) اظهار داشته كه كمك و محبت به آنها جز با انجام سه امر انجام پذیر نیست: 1- شفقت مردم به فرمانروایان و مراقبت از ایشان. 2- بار سنگین نشمردن حكومت آنان. 3- به انتظار پایان گرفتن مدت حكومت ایشان نبودن. این امور به منزله ی صغرای قیاس مضمری هستند كه كبرای مقدر آن چنین است: و آنچه كه مهمترین خواسته ها جز به وسیله ی آن انجام پذیر نباشد، خود از مهمترین خواسته هاست. 8- امام (ع) دستور برآوردن

نیاز مردم را به وی داده است: به این ترتیب كه از طرف خود امكانی به آنها بدهد كه آرمانهای ایشان بدان وسیله برآورده شود، زیرا این خود از چیزهایی است كه موارد سه گانه ی بالا جز به این وسیله انجام نمی پذیرد. و از این روست كه امام (ع) این مطلب را با فای نتیجه ایراد كرده است. 9- فرمان داده است تا با تمجید از آنها و قدردانی از زحمات كسانی كه آنها را آزموده است رابطه خود را با آنها استوار سازد، و برای ضرورت این كار با این عبارت خود استدلال فرموده است: فان كثره الذكر... انشاء الله، زیرا یاد كردن اعمال نیك آنها- به خواست خدا- باعث جنب و جوش آنها و تشویق افراد خمود می گردد. و این مطلب واضحی است و این قضیه به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هرچه آن چنان باشد، ضرورت دارد.

[صفحه 255]

یضلعك: سنگین و مشكل باشد برای تو، علاوه بر اینها، رنج و زحمت هر كسی را به حساب خودش بگذار، مبادا رنج و تلاش كسی را به حساب دیگری بگذاری، و در موقع پاداش در پایان كارش مبادا كوتاهی كنی، نباید بزرگی كسی باعث آن شود كه رنج و كار كم او را بزرگ، و پستی مقام كسی باعث آن شود كه رنج و كار بزرگ او را ناچیز بشمری. در كارهای مشكلی كه درمی مانی و نمی دانی چه كنی باید به خدا و پیامبرش رجوع كنی كه خداوند هدایت بندگان را دوست می دارد و چنین می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله الرسول. رجوع به خدا یعنی عمل كردن به محكمات قرآن، و رجوع به پیامبر (ص)، یعنی عمل كردن به سنت او، سنتی كه باعث از بین بردن اختلاف است نه باعث تفرقه و پراكندگی. 10- امر كرده است تا موقعیت هر كسی را با رنجی و زحمتی كه كشیده بشناسد، و زحمت هر كسی را به حساب خود او بگذارد. 11- او را نهی كرده است از این كه زحمت و تلاش كسی را به حساب دیگری بگذارد. 12- مبادا در پاداش زحمات او كوتاهی كند و در نتیجه مقداری از آن را به حساب آورد. و یا ناچیز قلمداد كند. 13- و نباید بزرگی كس

ی باعث آن شود كه زحمات كم او را بزرگ شمارد و یا پستی مقام كسی باعث شود كه رنج و زحمت بزرگ او را كوچك به حساب آورد، زیرا تمام اینها انگیزه ی سستی و تنبلی نسبت به جهاد در راه خدا می گردد. 14- فرمان داده است تا در كارهای مشكلی كه باعث درماندگی او می شود و كارها را بر او مشتبه می سازد به خدا و پیامبر رجوع دهد با استدلال به آیه ی مباركه، و بعد هم، رجوع دادن به خدا را، تفسیر به فراگیری محكمات قرآن، و رجوع به پیامبر را تفسیر به فراگرفتن سنت او، فرموده است، و سنت را با این ویژگی تعریف كرده است كه جامع و گردآورنده باشد، زیرا محور و هدف سنت بر ضرورت اتحاد و اجتماع مردم بر بندگی خدا و رفتن به راه اوست.

[صفحه 255]

محك: لجاجت، حصر: درماندگی، ناتوانی، تبرم: خستگی، بی تابی، ازدها: مصدر باب افتعال از زهو: خودخواهی، اطراء: ثناگویی و مدح زیاد، اغتیال: گول خوردن، بدگویی، وانگهی برای قضاوت میان مردم بهترین افراد رعیت را انتخاب كن، از آن كسانی كه كارهای او سخت و مشكل جلوه نكند، و طرفهای نزاع، نظر خود را با لجاجت بر او تحمیل نكنند و او در اشتباه خود پافشاری نكند، و به هنگام شناخت حق از بازگشت بدان درمانده نباشد، و هوای نفسش متمایل به حرص و طمع نباشد، و به اندك فهم و درك از مسائل، بدون زحمت فكر و اندیشه ی زیاد، بسنده نكند. از آن كسان كه در برابر شبهات، بیشتر تامل می كنند، و بیشتر از همه سراغ دلیل و برهان می روند، و از همگان كمتر از مراجعه ی دادخواهان خسته می شوند و برای كشف واقعیتها از همه باحوصله تر و به هنگام روشن شدن حكمی از همه كس قاطعترند. كسی كه ستایش زیاد او را وادار به خودبینی نسازد و تشویق و فریب او را از اعتدال بیرون نكند، و این چنین افراد شایسته و قضات آراسته به چنین ویژگیها كم اند. و بعد از همه ی اینها، قضاوت او را بسیار وارسی كن و به قدری از مال دنیا به او بده كه زندگی اش در رفاه باشد و جلو عذر و

بهانه ی او را بگیرد و نیاز به مردم نداشته باشد، و او را در نزد خود مقام و جایگاهی بده كه دیگر نزدیكان تو در آن مقام طمع نكنند تا بدین وسیله او از بدگویی افراد در نزد تو ایمن باشد. پس این امر (قضاوت) را كاملا زیر نظر داشته باش، زیرا این قضا در دست بدكارانی گرفتار بود كه در آن از روی هوا و هوس رفتار می كردند و آن را وسیله ی رسیدن به دنیا قرار داده بودند. دسته ی دوم: قاضیانی كه به عدل و داد حكم می كنند، و آنان را با ویژگیهایی معرفی فرموده و درباره ی ایشان اوامری صادر كرده است: اما در مورد انتخاب قاضی، باید از نظر او بهترین فرد رعیت باشد، و این برتری را با چند ویژگی مشخص كرده است: 1- از آن كسانی نباشد كه به هنگام مراجعه، كارها بر او سخت و مشكل جلوه كنند. 2- از كسانی نباشد كه طرفهای دعوا، نظر خود را بر او تحمیل كنند، یعنی او را با لجاجت وادار كنند تا برخلاف حق داوری كند. بعضی گفته اند: این سخن كنایه است از این كه، قاضی از آن كسانی باشد كه طرفهای نزاع او را راضی كنند و او اقدام به بحث و بررسی نكند، و حرف اول آنها را بپذیرد. 3- اگر اشتباهی از او سر زده، به اشتباه خود پافشاری نكند، زیرا بازگشت به حق بهتر از ادامه در

گمراهی است. 4- به هنگام شناخت حق از بازگشت به حق درنماند، آن طوری كه قضاه بد به خاطر حفظ مقام و از ترس زشتی كار غلط خود رفتار می كنند. 5- هوای نفسش میل به حرص و آز نكند، زیرا چشم طمع داشتن به مردم باعث احساس نیاز به ایشان و انحراف از راه حق می گردد. 6- به اندك فهم و درك از مسائل- بدون فكر و اندیشه ی زیاد- بسنده نكند، زیرا این خود زمینه ی خطا و اشتباه است. 7- از همه كس بیشتر در مسائل شبهه ناك تامل كند، زیرا این قبیل مسائل جای احتمال وقوع در گناه است. 8- بیش از همه كس به سراغ دلیل و برهان برود. 9- از همه كس كمتر از مراجعه ی دادخواهان خسته شود، زیرا لازمه ی خستگی و دلتنگی از كار، ضایع كردن حقوق است. 10- همچنین از همه كس در كشف واقعیتها باحوصله تر باشد. 11- به هنگام كشف حقیقت، قاطع تر از همه باشد، زیرا كه تاخیر در اجرای حق، آفتها دارد. 12- از كسانی نباشد كه ستایش زیاد دیگران، او را به سوی خودخواهی سوق دهد. 13- از آن كسانی نباشد كه از روی ناآگاهی و فریب، از راه حق و اعتدال منحرف شود. آنگاه امام (ع)، بر این مطلب كه شمار افراد واجد این شرایط اندك است حكم كرده تا توجه دهد كه واجدین این شرایط سزاوارترند نه آن كه اینه

ا شرط قضاوت است. اما اوامر: نخست، آن كه كس را انتخاب كند كه واجد صفات یاد شده است. دوم، آنكه كارهای قضایی او را مورد بررسی بسیار قرار دهد، تا ریشه ی طمع او را به انحراف از راه حق- اگر موردی به قلبش خطور كند- از بن بركند. سوم: به قدری از مال دنیا به او بدهد كه دیگر بهانه ای برای او نماند. و این مطلب كنایه از مقدار كفایت و آن اندازه ای است كه نیازمندی او به مردم را به حداقل برساند تا به آنها چشم طمع نداشته باشد. احتمال دارد كلمه ی: ما در جمله ی: ما یزیل بدل از البذل، و مفعول برای فعل محذوفی باشد كه كلمه ی البذل بر آن دلالت دارد، گویا فرموده باشد: چیزی را كه عذر و بهانه ی او را از بین ببرد، به او بدهد، و احتمال می رود كه مفعول برای یفسح باشد، یعنی به قدری از مال دنیا به او دهد كه در رفاه زندگی كند. و ممكن است در معنای مصدر یفسح باشد، یعنی: به نوعی زندگی او را گشایش بخشد كه عذر و بهانه ای نماند. چهارم: او را در نزد خود جایگاهی دهد، كه دیگر نزدیكان وی با وجود آن، از وی چشم طمع نداشته باشند، تا بدان وسیله از بدگویی دشمنان در امان باشد. و كبرای مقدر این قیاس مضمر چنین است: و هرچه این فواید را دارد، دادن آن به فاضی

لازم و ضروری است. پنجم: در انتخاب كسانی با این ویژگیها و اجرای اوامر امام (ع)، دقت بیشتری كند، تا به نتیجه ی نهایی برسد. و در این مورد چنین استدلال فرموده است: فان هذا الدین... الدنیا. و كلمه ی الاسیر را به این لحاظ استعاره آورده است كه بدكاران، قضاوت را چون اسیری در اختیار می گیرند. و این عبارت صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هرگاه چنان است، پس دقت در انتخاب كسی كه مطابق حق عمل كند و آن را از اسارت اشرار و تبهكاران نجات دهد، ضرورت دارد. توفیق از آن خداست.

[صفحه 255]

محاباه: بخشندگی و نزدیك شدن دو كس از طریق بذل و بخشش به یكدیگر، اثره: خودرایی، كاری از روی هوای نفس انجام دادن، جماع: گروه، جمع، توخی: بررسی و جستجو، حدوه: انگیزه، وادار ساختن، وانگهی در اعمال كاركنانت دقیق باش، وقتی كه آنها را آزمودی به كار بگمار، مبادا ایشان را از روی هوای نفس و یا به قصد كمكی به ایشان، بی حساب مشغول كار كنی زیرا اینها رشته هایی از ستمكاری و خیانت به مردم است و چنین افرادی را از میان آزمودگان و افراد با آزرم از خانواده های نجیب و پیشقدم در اسلام جستجو كن، زیرا اینان دارای ویژگیها و خصلتهای ارزشمند و باناموس تر و كم طمعتر و بیشتر در اندیشه ی عواقب كارند. بنابراین وسایل خورد و خوراك آنها را فراوان كن، كه این عمل باعث تقویت آنها در خودسازی و بی نیازی از خوردن حق زیردستان خواهد شد، و هم حجتی است بر ایشان، اگر فرمان تو را نبرند و یا امانت تو را خدشه دار كنند. آنگاه در كارهایشان بررسی كن، و بازرسان راستگو و وفادار از طرف خود بر آنان بگمار، زیرا بازرسی نهانی باعث وادار ساختن آنها به امانتداری و مدارای با مردم و حفظ تو از خیانت یاران می شود، اگر یكی از آنان دستش را به خیانت آلود

و گزارش همه ی بازرسان آن را تایید كرد به همان گزارشها اكتفا كن و بی درنگ گنهكار را مجازات كن و از كارش بازخواست نما و او را بی اعتبار و خوار گردان، و داغ خیانت بر پیشانی او بزن و حلقه ی ننگ تهمت و بدنامی را بر گردن او درآویز. دسته سوم: كاركنان امام (ع) آنان را با ویژگیهایی مشخص كرده و دستورات سازنده ای درباره ی آنان صادر فرموده است. اما ویژگیها: 1- یك كارمند برای كارهای حكومتی و استانداریها از میان مردم كارآزموده و آگاه به مقررات و قوانین انتخاب شود. و سخن را به دلیل این كه این اصل مهم كار است از همین جا شروع كرده است. 2- از اهل شرم و حیا باشد، نه آن چنان كه در كمرویی در حدی باشد كه آلت دست دیگران گردد- كه طرف تفریط است- در نتیجه به وسیله ی او حقوق و منافع اشخاص را از بین ببرند، و نه به مرز بی حیایی برسد، كه موضع افراط است، و باعث بی اعتباری او نزد مردم و نفرت دلها از وی شود. 3- از اعضای خانواده های خوشنام و پیشقدم در اسلام باشند، در این عبارت كنایه از خانواده های باسابقه ی در دیانت و خوبی است، كه ریشه دار در این امورند. و به دلیل مصلحت و حكمت در به كار گماردن كسانی با این ویژگیها با این عبارت اشاره فرموده

است. فانهم... نظرا، توضیح آن كه شرم و حیا و درستی و اصالت خانوادگی و پیشقدم بودن در اسلام، باعث بزرگواری و حفظ نوامیس از تعرض دیگران، و كم اعتنایی و بی توجهی به چشم اندازهای دنیوی می گردد، و همچنین آزمودگی باعث تیزبینی و دوراندیشی درباره ی نتایج و پیامد كارها می گردد. این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كس چنان باشد، شایسته تر برای والیگری و كارمندی است. اما دستورها: اول آن كه در اعمال كاركنان دقت كند، تا پس از آزمودن و بررسی آنها را به كار گمارد و آنها را معامله گرانه و از روی هوای نفس مشغول كاری نكند، مثل این كه در برابر تقاضای مقام و ریاست چیزی به او بدهند و در مقابل، ایشان را به شغلی بگمارد و بدون هیچ مشورتی در این باره به میل خود عمل كند، زیرا این بی حسابی و به میل خود رفتار كردن- چنان كه در بعضی نسخه ها به جای ضمیر، این كلمات عینا آمده است- رشته هایی از ستمكاری و خیانت است: اما ستمكاری، از آن جهت است كه رفتار آنچنانی، انسان را از عدالت لازمی كه از نظر شرع موظف به انجام آن است، بیرون می كند. و اما خیانت برای آن است كه اولویت در انتخاب كاركنان و والیان از وظایف دینی

است، و دین هم امانتی است در دست كسی كه آنان را به كار می گمارد، بنابراین اگر بدون رعایت این امانت، بی حساب و از روی هوا و هوس انتخاب كند به دور از امانتداری، و خود نوعی خیانت است. دوم این كه اشخاصی را با ویژگیهای یاد شده به دلایلی كه ذكر شد، برای كارها در نظر بگیرد. سوم وسایل خورد و خوراك آنان را فراوان كند، در این مورد از سه جهت مصلحت كار را بیان فرموده است: 1- فراوان داشتن خورد و خوراك، انگیزه ای برای خودسازی آنهاست، كه خود امری ضروری است. 2- این كار باعث بی نیازی آنان از دست درازی به مال مسلمانانی است كه در تحت اختیار آنها قرار دارند. 3- این عمل، دلیلی برای او در برابر آنها خواهد بود كه فرمان او را نبرند و یا در امانت ایجاد خدشه كنند، كلمه ی: الثلم به معنی ایجاد خدشه استعاره برای خیانت است. جهات سه گانه، مقدمات صغرای قیاسات مضمری هستند كه كبرای هر كدام از آنها چنین است: و هرچه آن چنان باشد، انجامش دارای مصلحت لازم و فایده ی قطعی است. چهارم، آن كه كارهای آنها را بررسی كن، و بازرسان و جاسوسانی از مردم راستگو و باوفا بر آنان بگمار. و به جهت مصلحت این كار، با این بیان اشاره فرموده است: فان تعاهدك... بالرعیه زی

را بررسی كارهای ایشان، با اطلاع و آگاهی آنها بر این كه این بررسی از طرف اوست انگیزه ای برای امانتداری در انجام وظایفی كه به عهده دارند، و مدارای با مردم، می گردد. عبارت مذكور صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هرچه بر این منوال باشد انجامش لازم است. پنجم، آن كه خود را از خیانت یار و یاورانی كه از جمله ی كاركنان هستند، دور نگه دارد، او را با این عبارت: فان احد منهم بسط... التهمه، به روشی كه شایسته است آنها را ادب كند و سنت الهی را درباره ی آنها اجرا نماید، راهنمایی فرموده است. كلمه ی: تقلید را استعاره آورده است، برای آویختن ننگ ظ تهمت به گردن او، از آن جهت كه تهمت همچون شعاری محسوس (یوغی) به گردن می افتد. و به عبارت در نهایت رسایی و روانی است. میزان این مجازات بر حسب عرف و نظر امام، و یا شخص منتخب او تعیین می شود.

[صفحه 255]

شرب: بهره و سهمی از آب آشامیدنی، باله: اندكی از آب كه زمین را تر كند، احالت الارض: زمین ناهموار و نامساعد شده، زراعتش بی محصول و درختانش بی ثمر گردد، اجمام: آسوده كردن، معتمد: هدفدار، اعواز: تنگدستی، فقر، در مورد مالیات به نفع مالیات دهندگان قدم بردار، زیرا صلاح مالیات و مصلحت مالیات دهندگان باعث آسایش و راحتی دیگران است، و آسایش دیگران میسر نیست مگر به وسیله ی مالیات پردازان، چون مردم همه مرهون مالیات و مالیات دهندگانند، و باید تو بیشتر به فكر آبادی زمین تا گرفتن مالیات باشی زیرا مالیات جز به آبادی زمین به دست نمی آید و كسی كه بدون آبادانی، مالیات بخواهد، در حقیقت دست به كار ویرانی كشور، و از بین بردن مردم زده و كار او دیری نخواهد پایید. بنابراین اگر مالیات دهندگان از سنگینی مالیات یا از رسیدن آفت و علتی و یا از بی آبی و یا نیامدن باران و یا دگرگونی و تغییر وضع زمین كه آن را آب گرفته یا از بی آبی خراب شده است، شكوه كردند، به اندازه ای كه امید به صلاح كار را در ایشان برانگیزد، از مالیات تخفیف بده، و نباید این تخفیف بر تو گران و سنگین بیاید، زیرا این تخفیف تو نوعی اندوخته ای است كه با آب

ادانی شهرها و آراستگی وضع حكومت، به تو بازخواهد گشت و نیز ستایش آنان را نسبت به تو بر می انگیزد و از انتشار عدل و داد در میان آنان شادمان می شوی و به خاطر آنچه در اثر رفاه و آسایش، نزد آنان اندوخته ای و از آن عدالتی كه نسبت به ایشان روا داشته ای و مهری كه دلها را بر آن عادت داده و تقویت كرده ای با اطمینان بر آنها اعتماد كن چه بسا كه پس از نیكی و اعتماد به آنها كارهایی پیش آید كه وقتی به آنان واگذار كنی، با طیب خاطر و علاقه مندی و خوشحالی انجام دهند زیرا به مملكتی كه آباد است، هر چه بار كنی، می كشد، و همیشه ویرانی یك سرزمین در گرو تنگدستی مردم آنجاست. و مردم زمانی دچار تنگدستی می گردند كه حكمرانانشان دل به مال اندوزی سپارند و به پایداری حكومت خود بدگمان شوند و از دگرگونیهای زمان كمتر عبرت بگیرند. دسته ی چهارم مالیات دهندگان است، امام (ع) درباره ی آنان اوامری به شرح زیر صادر فرموده است: اول: مساله مالیات آنها را بررسی كرده- و در مواردی كه شرح می دهد- طوری رفتار كند كه به نفع و مصلحت مالیات دهندگان تمام شود. آنگاه به جنبه ی مصلحت مالیات دهنده با قیاس مضمری اشاره فرموده است كه صغرای آن، عبارت: فان صلاحه... الا

بهم است. و با عبارت: لا صلاح لمن سواهم الا بهم، یعنی آسایش دیگران میسر نیست مگر به وسیله ی مالیات دهندگان، به منظور تاكید توجه داده است كه آسایش دیگران جز به وسیله ی آنان میسر نیست. و كبرای مقدر نیز چنین است: و هر كس كه آسایش مردم جز به وسیله ی او میسر نگردد، توجه به كارهای او و بررسی حالات وی لازم است. و بعد در توضیح صغرای قیاس فرموده است: چون مردم همه مرهون مالیات و مالیات دهندگانند، و این مطلب امروز برای ما روشن است. دوم: آن كه توجهش به آبادی زمین از گرفتن و جمع آوری مالیات بیشتر باشد، و به جنبه ی مصلحتی كه در آن عمل وجود دارد، با این گفتار توجه داده است: زیرا آن، یعنی پرداخت مالیات جز به آبادانی زمین میسر نیست. و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمر است. و بعد آن را با جمله ی: و من طلب... قلیلا، توضیح داده است. و همین سخن امام (ع) اشارتی است بر پیامد نقیض مطلب مورد ادعای آن بزرگوار، و آن عبارت از مفاسد سه گانه ی زیر می باشد: 1- ویران سازی كشور از طریق نپرداختن به آبادانی آن. 2- از بین بردن مردم، به جهت مكلف كردنشان به چیزی كه در توان آنها نیست. 3- ناپایداری كار مالیات گیرنده و حاكم نسبت به مردم، كه این خ

ود لازمه ی دو مورد قبلی است. و كبرای مقدر چنین است: و هر چیزی كه جز با آبادانی میسر نگردد، لازم است، درباره ی آبادنی دقت بیشتری به عمل آید تا درباره ی آن چیز. نتیجه این می شود كه توجه به آبادانی كشور باید بیش از توجه به گرفتن مالیات باشد. سوم به او دستور داده است تا از مالیات آنها به مقداری كه امید مصلحت كارشان می رود، تخفیف دهد، البته در صورتی كه مالیات دهندگان از جریان حال خود شكایت داشتند كه به دلیل وضعی كه زمینشان پیدا كرده مالیات سنگین است، یا آفتی به آن رسیده و یا به دلیل كم آبی و نیامدن باران و یا به علت آمدن سیل و نرسیدن آب، دگرگونی و خرابی در زمین پدید آمده است. و به دنبال آن، وی را نهی كرده است از این كه مبادا این تخفیف دادن مالیات را، گران و سنگین تلقی كند. و در عبارت خود: فانه ذخرء... العدل فیهم اشاره به مصلحتی فرموده است كه در تخفیف دادن مالیات وجود دارد، و معنای عبارت واضح است. كلمه ی: معتمدا منصوب است بنابراین كه حال است و عامل آن خففت می باشد. و كلمه: فصل منصوب است چون مفعول معتمدا است. و عبارت: و الثقه عطف بر همان مفعول می باشد. امام (ع) به جنبه ی مصلحتی كه در اعتماد به افزایش توانمندی مردم

از طریق رفاه و آسایش ایشان و اطمینان آنها به برخورداری از عدالت وی، وجود دارد، با این عبارت خود توجه داده است: فربما حدث... انفسهم به. و در حقیقت سخن امام (ع) چنین است: مالیات از آنها سبك بگیر به خاطر آن كه افزایش توان آنها را تامین كرده ای، زیرا این لازمه ی آن رویدادهای احتمالی است كه برای آنها پیش می آید، بنابراین اگر با آنها مدارا كنی با طیب خاطر می پذیرند. همین بخش از امام (ع) به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن چنین است: و هر كسی كه چنان وضعی داشته باشد باید بر آنها سبك گرفته شود، تا توانشان افزایش یابد. و عبارت: فان العمران محتمل ما حملته (زیرا به مملكت آباد هر چه بار كنی، بار را می كشد) توضیحی برای صغرای قیاس مذكور است، به این ترتیب كه تخفیف مالیات مردم باعث آبادانی زمین است و آبادی زمین باعث تحمل هر نوع حوادث و پیشامدی است كه برای مردم پیش بیاید. آنگاه به وسیله ی عبارت: و انما یوتی خراب الارض... اهلها (ویرانی یك سرزمین در گرو تنگدستی مردم آن است) به جهت ویرانی كشور توجه داده است، و همچنین در عبارت: (و انما یعوز... العبر) توجه به همین علت خرابی مملكت دارد، كه خود از سه بخش تشكیل شده است: 1- توج

ه به حكمرانان بر جمع آوری مال و ثروت. 2- بدگمانی آنها بر این كه در پست خود نمی مانند. 3- استفاده نكردن آنها از دگرگونی زمان، به دلیل كم توجیشان بر این مسئله. بدیهی است وقتی كه این ویژگیها در فرمانروایی جمع شد، انگیزه ای برای جمع آوری ثروت و كوتاهی او نسبت به رعیت و در نتیجه باعث تنگدستی و فقر مردم می گردد، و آن هم ویرانی سرزمین و از بین رفتن عمران و آبادی كشور را در پی می آورد.

[صفحه 256]

استنام الی كذا: بدان وسیله آرام گرفت. و بعد درباره منشیان و دبیران خود، بیندیش و بهترین آنها را به كارهای خویش بگمار و نوشتن نامه هایی را كه در آنها سرنوشت كارها و اسرار حكومتی نوشته می شود، به دبیری اختصاص ده كه در تمام صفات خوب، خیراندیشی و پاكدامنی از نویسندگان دیگر جامعتر باشد كسی كه عظمت تو او را از راه بیرون نبرد تا با مخالفت با تو در حضور مردم و بزرگان جسور باشد و كسی كه غفلت و بی توجهی او باعث شود كه در رساندن نامه ها به كارگزارانت كوتاهی كند و یا از طرف تو پاسخ درست را به آنها نرساند و از آنچه از جانب تو داد و ستد می كند تو را بی خبر گذارد و هم چنین كسی كه در بستن قراردادی به نفع تو سستی نكند، و از الغاء قراردادی كه به زیان تو است ناتوان نماند، و اندازه ی ارزش و مقام خود را در كارها بشناسد، زیرا كسی كه موضع خود را نشناسد مقام و موضع دیگران را هرگز نخواهد شناخت، و مبادا كه آنان را با فراست و دریافت خود و اطمینان و خوشبینی كه داری انتخاب كنی، زیرا افراد برای جلب نظر فرمانروایان، خودنمایی می كنند و خدمت خود را خوب جلوه می دهند و نیك نفسی و خیراندیشی می نمایانند و عیبهای خود را از حاكم می

پوشانند تا او را بفریبند، در حالی كه غیر از آنچه وانمود می كنند، در باطن چیزی از خیرخواهی و امانت در آنان وجود ندارد. بنابراین باید آنها را به كارهایی كه نیكان پیش از تو انجام می دادند، بیازمایی، آنگاه بهترین آنها را كه بین مردم درستكاریشان آشكار و بر سر زبانهاست، انتخاب كن، و این نوع امتحان دلیل اطاعت تو از خدا و كسی است كه كار را به تو سپرده است و برای هر كاری از كارها فردی كارگردان از دبیران خود را بگمار، كه عظمت كار، او را از پا در نیاورد و ناتوان نسازد و زیادی كار او را نلرزاند. و اگر در منشیان تو عیبی باشد كه از چشم تو پنهان بماند، تو مسوول آن هستی. دسته پنجم: منشیان است، امام (ع) اوامری به شرح زیر درباره آنان صادر فرموده است: اول آن كه بهترین فرد آنها را به كار بگمارد، و منظور از بهترین در اینجا كسی است كه با تقوا باشد و به بهترین وجهی از عهده ی كار برآید. دوم این كه نامه ها و اسرار حكومتی و تمام امور سرنوشت ساز را به كسی بسپار كه جامع صفات پسندیده است، و شما بارها با این صفات پسندیده و اصول اخلاقی آشنا شده اید. آن صفات عبارتند از آگاهی به روشهای خیراندیشی و آشنایی با قرار دادن هر چیزی در جای خود، عل

اوه بر اینها پاكدامنی و شجاعت، عدالت، با همه ی صفات دیگری كه زیر پوشش این چهار اصل اخلاقی قرار دارند. آنگاه امام (ع) برای این كه مبادا بعضی فضایل اخلاقی روشن نباشد به توضیح و تفسیر آنها پرداخته و پنج مورد از آنها را بیان كرده است: 1- مقام او را از راه بیرون نبرد، و این فضیلتی همراه با فضیلت سپاسگزاری و آن هم شعبه ای از پاكدامنی است. امام (ع) از این كسی كه مقام او را از راه بیرون كرده با جمله ی: فیجرء... ملاء، برحذر داشته است. و این جمله به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كس كه در حضور مردم با مخالفت تو این چنین جسور باشد، شایسته نمایندگی تو نیست. 2- زیركی و هوشیاری در اموری كه باید انجام دهد، و به كنایه این مطلب را با سخن خود: ممن لا تقصر به الغفله... منك (كسی كه غفلت باعث كوتاهی در انجام وظیفه ی محوله نگردد) بیان داشته است. زیركی، خود، فضیلتی است تحت عنوان حكمت و دانایی. 3- از آن كسانی نباشد كه هر نوع قراردادی را كه به نفع تو است، به سستی منعقد كند، بلكه آن را محكم و استوار سازد. 4- از گشودن گره قراردادهایی كه دشمنان تو با مكر و فریب به زیان تو بسته اند، باز نماند. و این دو ویژگ

ی لازمه ی اصالت اندیشه ی آدمی بوده و آن فضیلتی زیر پوشش حكمت و درایت آدمی است. 5- اندازه ی ارزش و مقام خود را در كارها بشناسد، تا هر كاری را در مرتبه ی خود و جای مناسب قرار دهد. و این فضیلت هم از فضایل زیر پوشش حكمت اخلاقی است. و نیز او را به دوری گزیدن از نادان با این عبارت هشدار داده است: فان الجاهل... اجهل (زیرا كسی كه موضع خود را نشناسد موضع دیگران را هرگز نخواهد شناخت)، و این مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كس آنطور باشد اجتناب از او لازم و ضروری است: سوم: نهی كرده است از اینكه گزینش كاركنان بر مبنای فراست و برداشت خود، و اطمینان و خوشبینی بدانها باشد. و به دلیل نادرستی آن در این عبارت اشاره كرده است: فان الرجال... شی ء (زیرا افراد برای جلب نظر فرمانروایان، خوش خدمتی می كنند...) به این معنی، كه افراد، خدمت خود را خوب جلوه می دهند، و خودنمایی می كنند تا نظر فرمانروایان را جلب كنند. و فرمانروایان به آنها خوش بین شوند، در حالی كه پشت پرده، از خیرخواهی و امانت خبری نیست. این عبارت، صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر چه كه آنطور باشد، شایسته نیست در گزینش آن بر ا

ساس فراست و دریافت خود تكیه كنی. چهارم: پس از این كه امام (ع) او را از انجام گزینش آن چنانی نهی كرده است، به منظور راهنمایی به روش انتخاب كاركنان، دستور داده است تا آنها را به روشی كه نیكان پیش از او، می آزمودند، بیازماید. و در تایید ویژگیهای قبل می فرماید: آنانی را كه بین مردم درستكارتر و به امانتداری در دین مشهورترند، انتخاب كن. و به وسیله ی قیاس مضمری او را تشویق به انجام این دستورها فرموده است كه صغرای قیاس، جمله ی: فان ذلك... امره، و كبرای مقدر آن نیز چنین است: و هر چه آنطور باشد، باید انجام داد. پنجم: امر كرده است تا در راس هر كاری از كارها یكی از منشیان واجد شرایط مناسب با آن كار را قرار دهد، به طوری كه عظمت كار او را از پا درنیاورد و در انجام آن كوتاه نیاید و زیادی كار باعث آن نشود، شیرازه ی كارها از هم بپاشد و به كارها نرسد. ششم: نهی فرموده است از این كه مبادا از عیب منشیانش غافل بماند، و با این عبارت او را هشدار داده است: مهما... الزمته (هر عیبی كه در منشیانت باشد و تو از آن غافل بمانی، مسوول آن عیب هستی)، و این صغرای قیاس مضمری است كه تقدیر آن چنین است: زیرا هر چه، از معایب مورد غفلت قرار گیرد، تو

مسوول هستی. و كبرای مقدر نیز می شود: و هر چیزی را كه تو مسوول آنی، غفلت از آن روا نیست.

[صفحه 256]

مترفق: خواهان مدارای در كسب و تجارت، مطارح جمع طرح: سرزمینهای دور، بائقه: مصیبت، ناگواری، سختی، غائله: شر، بدی، احتكار: جلو منافع مردم را در هنگام نیازمندی گرفتن، دیگر آن كه سفارش مرا درباره ی بازرگانان و صنعتگران پذیرا باش، و درباره ی آنان پند و نصیحت خود را دریغ مكن چه آنان كه در شهرها مقیمند و چه آنان كه با سرمایه خود در رفت و آمدند و یا آن كه با نیروی بدنی سود می رسانند، زیرا اینان سرچشمه ی منافع و فراهم آورنده ی آن از راههای سخت و جاهای دور، در بیابان، دریا، زمین هموار و كوهستانهای كشور تو و از جاهایی كه اجتماع مردم آنجا كم است و جرات رفتن آنجاها را ندارند، بنابراین بازرگانان مایه ی آسایشی هستند كه بیم سختی در آن نیست و سبب صلحی هستند كه خوف فته در آن نیست. اعمال آنها را در نزدیكی خود و در اطراف كشور مورد بررسی قرار بده، و با تمام این سفارشها كه درباره ی ایشان شد، بدان كه در مورد اكثر آنها سختگیری بسیار و تنگ نظری زشت و احتكار برای گرانفروشی و از پیش خود نرخ گذاری درباره ی اجناس مورد فروش، وجود دارد، و این كارها سبب زیان رساندن به مردم و بد جلوه دادن فرمانروایان است، بنابراین از احتكا

ر جلوگیری كن كه پیامبر (ص) از احتكار نهی فرموده است. و خرید و فروش باید آسان و ساده و بی كم و كاست با ترازو، و با نرخهایی صورت گیرد كه به فروشنده و خریدار اجحاف نشود. آنگاه اگر كسی پس از جلوگیری تو، احتكار كند، مجازات كن، مجازاتی كه باعث رسوایی او گردد ولی از حد و اندازه بیرون نباشد. دسته ی ششم: بازرگانان و صنعتگرانند، و درباره ی آنان اوامری به شرح زیر صادر كرده است: 1- نسبت به آنان خیرخواه باشد. 2- سفارش لازم را نسبت به آنها- چه آنانی كه در یك جا مقیمند و چه آنها كه با سرمایه ی خود، دوره گردند، و چه آنها كه با نیروی بدنی خدمت می كنند- دریغ نورزد، زیرا آنها سرچشمه ی سازندگی اند. و به جنبه ی مصلحتی كه در سفارش نسبت به آنها و توجه به حال آنها وجود دارد، از دو جهت اشاره فرموده است: یكی جهت سود و منفعت آنهاست، در عبارت: فانهم... علیها، و ضمیر در كلمات: مواضعها و علیها به منافع برمی گردد، و (حیث) یعنی از جایی كه مردم برای چنن منافعی آنجاها اجتماع نكرده و جرات رفتن آنجاها را ندارند، و چنان جایی مثل دریاها، كوهها و امثال آنهاست. دوم جهت بی زیان بودن آنهاست كه در عبارت: فانهم... غائلته، آمده است. و كبرای مقدر هر دو

قیاس مضمر چنین است: و هر كس كه چنان باشد، خیرخواهی و سفارش نیكو درباره ی او، لازم و ضروری است. 3- اعمال آنان را از نزدیك و اطراف كشور، زیر نظر داشته باشد، تا در صورت پیشامد مظالم و مشكلاتی برای آنها، از ایشان برطرف نماید. 4- از معایب انگشت شماری كه دارند از قبیل تنگ نظری و بخل، آگاه باشد، تنگ نظری در این جا همان بخل است، و پس از آن احتكار مایحتاج عمومی، از قبیل احتكار گندم، جو، خرما، كشمش، روغن و نمك، علاوه بر اینها، نرخ گذاری درباره ی اجناس، یعنی اجناس به نرخ دلخواه خود بدون پایبندی به اصول شرع و یا عرف مردم، زیرا تمام اینها انحراف از مرز عدالت به سمت صفت ناپسند ظلم و جور است. آنگاه به جنبه ی پیامد ناروایی كه این معایب دارند، با این عبارت هشدار داده است: و ذلك... الولاه، اما این مطلب كه آن معایب، برای مردم زیانبخش اند واضح، و اما این كه خود عیبی برای فرمانروایان است، از آن رو كه قانون عدالت به دست آنها اجرا می شود. و اگر انسان در بازداشتن این قبیل افراد از راه تجاوز و ستمكاری سهل انگاری كنند، سرزنش و ملامت متوجه ایشان می گردد. و این عبارت صغرای قیاس مضمر است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر چیزی كه آن طور باش

د، رد و دفع آن لازم و ضروری است. 5- پس از این كه دلیل پیامد بد آن معایب را بیان داشت، او را مامور به جلوگیری از احتكار نموده، و به نهی پیامبر (ص) از احتكار استدلال فرموده است. 6- دستور آسانی و سادگی خرید و فروش را داده و هم این كه با ترازوی عدل، بدون كم و كاست باشد، و نرخهایی كه نه به فروشتنده اجحاف شود، تا اصل كالا از بین برود و نه به مشتری تا اصل سرمایه اش را از دست دهد. 7- دستور داده تا محتكرین را پس از نهی از كار زشتشان مجازات كند، اما در مجازات زیاده روی نكند.

[صفحه 256]

بوسی: سخت، شدت، قانع: گدا، سائل، معتر: كسی كه بدون درخواست آماده ی پذیرش كمك است، صوافی، جمع صافیه: زمینی كه به غنیمت گرفته شده، تافه: ناچیز، اشخص همه: همت خود را از آن برداشت، بی توجهی كرد. تصعیر الخد: از روی خودخواهی صورت را برگرداندن، تقتحمه: (در انظار خوار است)، خوار می شمارد او را، اعذر فی الامر: بهانه ای در موردی دارد، سپس خدا را خدا را درباره گروه زیردستان درمانده و تهی دست و گرفتار رنج و زحمت و ناتوانی، زیرا بعضی از افراد این گروه دست نیاز پیش این و آن دراز می كنند و برخی دیگر چنین نیستند روی ابراز نیاز ندارند و اظهار نیاز نمی كنند. و برای رضای خدا آنچه را كه درباره ی حقوق ایشان بدان ماموری، انجام بده، و بخشی از بیت المال را كه از غلات و منافعی كه از زمینهای به غنیمت گرفته شده به دست آمده است، در هر شهری برای آنان معین كن، زیرا دورترین ایشان همان سهم را دارند كه نزدیكترین آنها دارند. به رعایت حق هر كدام از آنها تو مسوولی مبادا تو را غرور شادی و غرق شدن در ناز و نعمت از حال آنان غافل نگه دارد، زیرا تو به خاطر انجام كارهای مهم، از این كه موارد كم ارزش را فراموش كنی، معذور نخواهی

بود، بنابراین این همت خود را از آنان دریغ مدار، و از روی غرور، صورت از آنها برمگردان، و كار كسانی از ایشان را كه از تو دورند مورد توجه قرار بده آن كسانی كه در انظار مردم خوارند و مردم آنها را كوچك می شمارند، پس كسی را كه امین تو است و خداترس و فروتن است بر ایشان بگمار تا به كارهای آنان رسیدگی كند و به تو ابلاغ نماید، آنگاه تو درباره ی ایشان چنان رفتار كن تا روزی كه خدا را ملاقات می كنی، عذرت را بپذیرد، زیرا آنان در میان مردم به عدالت و دادگری از دیگران نیازمندترند، بنابراین در ادای حقوق هر كدام از آنها عذر و دلیلی داشته باش، و به یتیمان و سالخوردگان كه راه چاره ای ندارند، و خود را برای درخواست آماده نكرده اند رسیدگی كن، و آنچه گفتیم برای فرمانروایان سنگین است و هر گونه حقی گران و سنگین است، و گاهی خداوند آن را سبك می گرداند به كسانی كه فقط از او پاداش نیكو و رستگاری می خواهند و در برابر مشكلات صبورند و براستی آنچه خدا وعده داده است اطمینان دارند. دسته ی هفتم: گروه زیردستان است، و آنها را با ویژگیهای معین كرده و امر و نهی هایی درباره ی آنها بیان فرموده است: اما ویژگیها: بیچاره، ناتوان از كسب و كار، تهیدست، ن

یازمند و گرفتار رنج و زحمتند. و تمام اینها- هر چند كه بعضی ویژگیها در ضمن بعضی دیگر وجود دارد، جز این كه امام (ع) بر حسب صفات مختلف- تمام آنها را به جهت توجه زیادی كه به اینان داشته، برشمرده است، تا مبادا حتی یك مورد آنها را فراموش و سهل انگاری كند. اما اوامر: 1- مالك را درباره ی ایشان از خدا ترسانده، و به جنبه ی حكمتی كه در این ترساندن وجود داشته با این سخن اشاره فرموده است: زیرا در میان آنان افراد نیازمند و محتاج هستند، و این عبارت: مقدمه ی صغرا برای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كه آن چنان باشد، باید از خدا درباره ی او ترسید و حقی كه از طرف خدا برای او معین شده است باید حفظ كرد. 2- بخشی از بیت المال خود و اموالی را كه از راه غلات زمینهای غنیمت گرفته شده در هر شهر، وجود دارد، بدیشان اختصاص دهد. بیت المال را به وی نسبت داده، از آن رو كه سرپرستی آن را حاكم اسلام بر عهده دارد، و عبارت: فان للاقصی... حقه اشاره به همان مطلب دارد. كبرای مقدر این قیاس مضمر چنین است: هر كس در آن شرایط باشد، باید با پرداخت حق او، رعایت حالش بخوبی بشود. 3- او را نهی كرده است از این كه مبادا غرور مقام و شادی ناز و نع

مت او را از حال آنان غافل نگه دارد. و با این عبارت او را از غافل ماندن از احوال ایشان برحذر داشته است: فانك لا تعذر... المهم (زیرا به دلیل انجام كارهای مهم، از غفلت نسبت به كارهای غیر مهم معذور نخواهی بود). مقصود امام (ع) از كمله ی التافه، امور ناچیز و كمترین حالات مردم ضعیف است. و همین عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن می شود: و هر كسی را كه عذر و بهانه اش پذیرفته نباشد، باید از حال فقرا غفلت ورزد. 4- او را منع كرده است از این كه توجه و عنایت خود را از ایشان دریغ ورزد، یعنی آنقدر عنایت به مسائل مهم داشته باشد كه هرگز شامل حال آنان نگردد و به آنها نرسد. 5- او را از این كه با غرور، صورت از آنها برگرداند، منع كرده است، كنایه از تكبر و گردن فرازی نمودن نسبت به ایشان. 6- دستور داده است تا نسبت به امور كسانی كه به دلیل ناتوانی و حقارت در انظار دولتمردان و سربازان، دسترسی به او ندارند، بررسی كند، و فردی مورد اعتماد از مردم خداترس، و فروتن را از جانب خود بر ایشان بگمارد تا به كارهای ایشان رسیدگی كند و نتیجه را به اطلاع وی برساند. 7- با آنان طوری رفتار كند كه روز ملاقات با پروردگارش، عذر و بهانه

ای داشته باشد. یعنی درباره ی آنها آنطور رفتار كند كه خداوند دستور داده است، به نحوی كه عذرش پذیرفته باشد. به این ترتیب كه اگر خداوند از نحوه ی رفتارش نسبت به آنها پرسید، عذری در پیشگاه خدا داشته باشد، و به جنبه ی مصلحتی كه در عنایت زیاد نسبت به آنها وجود دارد، با این عبارت توجه داده است: فان هولاء... غیرهم زیرا اینان به عدالت و دادگستری از دیگر مردم نیازمندترند. 8- نسبت به داشتن عذر و بهانه ای در نزد خداوند در مورد پرداخت حق هر كدام از قشرهای نامبرده تاكید بیشتری فرموده است. 9- به وی دستور رسیدگی به حال رقت بار یتیمان و سالخوردگان را داده است، یعنی سالخوردگانی كه از پیری به حدی رسیده اند كه مقاومتشان اندك شده و ناتوان از حركتند و راه چاره ای ندارند، و به دلیل آبرومندی با همه ی فقر و تهیدستی خود را برای گدایی آماده نكرده اند. آنگاه به سنگینی وظیفه ی انجام تمام دستورهایی كه گذشت با این عبارت اشاره فرموده است: و ذلك علی الولاه ثقیل (آنچه گفتیم برای فرمانروایان سنگین است)، و همچنین با عبارت: و الحق كله ثقیل (و هر گونه حقی سنگین است)، تا مطلب كاملا موثر افتد و در قلب طرف جایگزین شود. بعد با این عبارت او را وادار

به انجام وظیفه نموده است، و قد یخفف الله... لهم (و گاهی خداوند آن را سبك می سازد)، نسبت سبك كردن را به خدا داده است تا او را علاقه مند به انجام وظیفه كند و برای وادار ساختن به انجام وظیفه و ساده شمردن آن، به بیان ویژگیهای افراد شایسته پرداخته است، و اینان كسانی هستند كه تنها بركناری از عذاب خدا در آخرت را طالبند، و سختیهای وظایف دنیوی را نسبت به عذاب اخروی آسان شمرده و به درستی وعده های الهی در آخرت اطمینان دارند. توفیق از آن خداست.

[صفحه 285]

فصل چهارم: درباره ی اوامر و نواهی سازنده و آداب اخلاقی و سیاسی كه بعضی عمومی و بعضی ویژه ی كاركنان، نزدیكان، ندیمان و خود اوست و همچنین در كیفیت عبادت و امثال آن است. شرط: گروهی كه خود را با علامتهای خدمتگزاری مشخص می كنند و با آن علامات از دیگران بازشناخته می شوند خرق: خلاف مدارا انف: درشتی، خویی كه با خودبینی همراه است اكناف: اطراف و جوانب قسمتی از وقت خود را به كسانی اختصاص ده كه به تو نیاز دارند، تا در آن وقت خود را آماده كرده و در انجمن عمومی برای انجام كار آنها بنشینی، پس به خاطر خدا در آن انجمن فروتن باش، و جلو سپاهیان، دربانان، نگهبانان و محافظان خود را بگیر تا كسی كه از طرف آنها حرف می زند بی دغدغه و لكنت زبان و ترس و نگرانی، حرف بزند، زیرا من از پیامبر خدا (ص) شنیدم كه فرمود (هرگز امتی آراسته نخواهد بود، مگر این كه حق ناتوان بدون ترس و نگرانی از توانا گرفته شود). بنابراین تندی و تندخویی و بی ادبی در سخن گفتن را از طرف آنها بپذیر و بر خود مگیر، و مبادا تو با آنان تندی و خودپسندی روا داری، تا خدا درهای رحمتش را بر روی تو بگشاید. و اجر اطاعت و فرمانبرداری را به تو مرحمت كند. و هر چه

به كسی می دهی با روی باز بده و اگر به كسی چیزی نمی دهی و مانع از كاری می شوی با مهربانی و معذرت خواهی عمل كن. اما كارهایی كه به نفع توده ی مردم است: اول، آن كه بخشی از وقت خود را مخصوص كسانی كند كه به او نیاز دارند، تا در آن فرصت خود را فارغ از هر كاری آماده سازد و هفته ای یا كمتر یا بیشتر- به هر اندازه كه ممكن شود- در یك انجمن عمومی به خاطر آنها نشستی داشته باشد. دوم، به خاطر خدا در انجمن و نشست با ارباب حاجت و كسانی كه به او نیاز دارند، فروتنی كند. امام (ع) او را در ارتباط با خدا وادار به فروتنی كرده است از آن رو كه خداوند آفریدگار اوست، و وظیفه اش نسبت به خدا فروتنی است. سوم: سپاه و یار و یاورانش را از مردم نیازمند باز دارد (مبادا مانع از مراجعه ی آنان شوند) و دلیل این مصلحت و فایده ی آن كار را با این عبارت بیان فرموده است: تا كسی كه از طرف آنها حرف می زند بدون دغدغه و لكنت زبان حرف بزند. و به دلیل ضرورت این كار با این بیان اشاره كرده است: فانی سمعت... القوی، و جهت استدلال امام (ع) به این خبر آن است كه دلالت مطابقی بر مجازات امتی دارد كه در میان آنها به دلیل ناپاكیشان حق ناتوان از توانا گرفته نمی شود، و

همین خود باعث عذاب اخروی است و به دلالت التزامی دلالت دارد بر این كه در میان مردم به طور قطع چنین چیزی وجود دارد. وانگهی چون این اموری كه امام (ع دستور انجام آنها را می دهد، چون زمینه و مقدمه ی واجبند، بنابراین تمام این كارها واجب خواهد بود.

[صفحه 290]

وانگهی بعضی از كارها را ناگزیر باید خود انجام دهی، از آن جمله پاسخ دادن به كاركنان در جایی كه از عهده ی منشیانت برنیاید، و از جمله درخواستهای مردم كه باعث تنگدلی یارانت می گردد، تو خود باید رسیدگی كنی. در هر روز كار مخصوص همان روز را انجام بده، زیرا هر روز كار ویژه ای دارد. و بهترین فرصتها و باارزشمندترین اوقات را بین خود و خدا قرار بده، اگر چه همه ی فرصتها- اگر نیت انسان خالص و مردم در آسایش باشند- از آن خدا و متعلق به اوست. باید در آن فرصتی كه ویژه خدا قرار داده ای، واجباتی را كه تنها برای اوست، صمیمانه برای او انجام دهی، بنابراین در شبانه روز بخشی از آسایش تنت را به خدا بسپار و بدان وسیله عملی را به طور كامل انجام ده كه باعث نزدیكی تو به خدا شده و بدون عیب و نقص باشد هر چند كه موجب فرسایش و ناراحتی بدنت گردد، و هنگامی كه با مردم نماز می گزاری كاری نكن كه مردم را از خود برنجانی و نماز را ضایع گردانی، زیرا میان مردم افرادی بیمار و گرفتارند. من از پیامبر خدا (ص)- هنگامی كه مرا به یمن اعزام داشت- از نحوه ی برگزاری نماز با مردم آنجا پرسیدم فرمود: با آنان همچون ناتوانترین فرد نماز را به پا دار، و ن

سبت به مومنان مهربان باش. چهارم، كارهایی كه هر چند به مصلحت عموم مردم و به نفع همه است او خود باید بدون واسطه انجام دهد. كلمه ی امور، مبتدا و خبر آن محذوف است: و هناك امور یعنی در اینجا اموری هست، و یا عباراتی نظیر آن. از جمله ی آن امور پاسخ دادن به كاركنان است، در جایی كه این كار از عهده ی منشیان برنیاید، او خود آنطور كه مصلحت می بیند پاسخ دهد. و از جمله ی رسیدگی به نیازهای مردم در موردی است كه یارانش در انجام آن سعه ی صدر نشان نمی دهند، و شایسته نیست كه به آنها واگذار كند، زیرا در نهایت اگر آنها برآورده كنند باز هم رضایت بخش نخواهد بود. پنجم: باید هر روز كار همان روز را انجام دهد و بر این مطلب با این عبارت توجه داده است: فان لكل یوم ما فیه یعنی زیرا هر روز كار مخصوص به خود دارد. و این جمله صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و اگر هر روزی كار مخصوص به خود دارد پس باید در همان روز انجام گیرد. ششم: بهترین فرصتها را در كارها و اعمال بین خود و خدا صرف كند، یعنی اوقات لازم برای اعمال واجب، و بهترین نوع كارها آن كاری است كه در وقت معین انجام گیرد پس بافضیلت ترین اوقات وقتی است كه از گرفتاریهای دنیایی

فارغ و به خلوت با خدا مقرون باشد. و در عبارت: و ان كانت... الرعیه توجه بر این مطلب داده است كه بالاترین اعمال، عملی است كه تنها برای خدا باشد. هفتم: در آن فرصت معین، كه ویژه ی خدا و مخصوص عمل دینی قرار داده، واجبات الهی را با اخلاص و توجه خاصی انجام دهد. هشتم: قسمتی از آسایش جسمی خود را در شبانه روز برای خدا، یعنی در راه طاعت و بندگی او صرف كند. مفعول دوم- چون معلوم بوده است- حذف شده، قرینه همان بودن شبانه روز است كه دو ظرف مكان برای افعال به قرینه ی ذكر بدن، می باشند. نهم: عملی را كه برای تقرب به خدا انجام می دهد، به طور كامل و بدون عیب و نقص باشد. كلمات كاملا، غیر مثلوم، و بالغا هر سه حالند. و ما منصوب است بنابراین كه حرف مصدری است و نصبش به وسیله ی كلمه: بالغا... است كه در ضمن سخنان امام (ع) آمده است: بالغا ما بلغ من القوه و الطاعه یعنی: هر چند كه فشار عبادت باعث فرسودگی بدنت گردد. دهم: از جمله آدابی كه به امامت مردم در نماز جماعت مربوط می شود، این است كه در نماز خود حد وسطی را انتخاب كند، مابین نماز طولانی كه طول دادن آن باعث نفرت مردم می گردد، و بین كوتاه خواندن كه باعث تباه سازی اركان نماز و از بین برد

ن فضیلت آن می گردد، و برای رد سنگینی و طولانی خواندن نماز به دلیل عقلی و نقلی استدلال جسته است: اما دلیل عقلی یك قیاس مضمری است كه صغرای آن عبارت است از: فان فی الناس... الحاجه زیرا میان مردم افرادی وجود دارند كه بیمار و گرفتارند و كبرای مقدر آن نیز چنین است: و هر جامعه ای كه افراد مزبور میان آنها باشد نیازمند مدارا و سبك گرفتن است. و اما دلیل نقلی، روایتی است كه از پیامبر خدا (ص) نقل كرده است، و جهت تشبیه نماز جماعت به نماز ناتوانترین نمازگزار، سبك گرفتن نماز با حفظ اركان و واجبات نماز است.

[صفحه 288]

اسداء: بخشش و بعد از تمام این دستورها مبادا بیش از اندازه خود را از نظر مردم دور نگهداری. زیرا دوری فرمانروایان از انظار مردم، بخشی از تنگ نظری و كم آگاهی به كارهاست، و همین، رو نشان ندادن است كه حكمرانان را از كارهای پوشیده ی مردم بیگانه می سازد و در نتیجه كارهای بزرگ مردم را كوچك و كارهای كوچك را بزرگ، و كارهای خوب را بد، و كارهای زشت را زیبا جلوه می دهد و حق و باطل را به هم آمیخته می كند. براستی حكمران بشر است و از كارهایی مردم كه در خفا انجام می دهند آگاه نیست. و روی حق و حقیقت نشانه گذاریهایی نشده تا راست از دروغ بازشناخته شود و در واقع تو یكی از دو نوع مردان هستی: یا مردی هستی كه در راه حق، دست و دلبازی و كوتاهی نداری، در این صورت، رو پنهان داشتنت از ادای حق واجب و یا انجام كار نیك برای چیست؟ و یا فردی گرفتار خست و تنگ نظری هستی كه در این صورت دیری نخواهد پایید كه مردم از بذل و بخشش تو ناامید شوند و چیزی از تو نخواهند خواست، در صورتی كه بیشترین درخواستهای مردم، چیزهای بی مایه- از قبیل شكایت از ستم و یا دادخواهی درباره ی برخوردی- و بی زحمت است. یازدهم: از جمله آداب سازنده برای اداره ی شه

ر، خودداری از طول غیبت از انظار توده ی مردم است، و برای تشویق به خودداری از آن عمل به چند جهت اشاره فرموده است: 1- طول غیبت نوعی سختگیری نسبت به رعیت و تنگ نظری است. چون دیدار آنان با حاكمشان باعث برطرف شدن اندوه ناشی از مشكلاتشان می گردد. 2- طول غیبت باعث اطلاع كمتر از امور می شود، یعنی لازمه مخفی بودن طولانی از انظار، بی اطلاعی از امور است، بنابراین نام لازم را بر ملزوم اطلاق فرموده است. و با این عبارت مطلب را تاكید كرده است: و همین رو پنهان كردن از مردم است كه باعث بریدن از مردم می شود، یعنی مانع اطلاع بعضی از فرمانروایان از امور پنهانی رعیت می گردد. آنگاه به پیامدهای ناروای آن ناآگاهی اشاره فرموده است. به این ترتیب كه كارهای بزرگ مردم را كوچك می بیند، مثل این كه اگر یكی از اطرافیان حاكم، دست به ستمكاری بزند، دستیاران جرم او را كوچك قلمداد می كنند و حاكم هم آن را كوچك می بیند، و همچنین كارهای كوچك را بزرگ می بیند. مثلا یك نافرمانی كوچك كه از مقام پایین تر نسبت به بالاتر سر بزند. و همین طور كارهای خوب مردم را بد، و كارهای بد را خوب می بیند، و حق و باطل با هم درآمیخته و مشتبه می شوند، و این است معنای عبارت

امام (ع): فیصغر... بالباطل. آنگاه چند دلیل آورده است بر این كه لازمه ی رو پنهان كردن از مردم به مدت زیاد ناآگاهی است، با این عبارت: و انما الوالی بشر... الصدق و الكذب، كه در حقیقت چنین است: زیرا حاكم یك فرد از بشر است و از ویژگیهای بشر آن است كه هیچ چیز را جز به وسیله ی نشانه، نشناسد، و از طرفی، حق نشانه هایی ندارد، تا بدان وسیله انواع سخنان راست از نادرست بازشناخته شود. 3- امام (ع) وی را به خودداری از رو پنهان كردن از مردم به وسیله ی قیاس مضمری تشویق كرده است كه مقدمه ی صغرای آن یك قضیه ی شرطیه ی منفصله است و آن عبارت است از: و انما انت... بذلك و خلاصه معنای آن چنین است: یا تو فردی با سخاوت طبع و در راه حق، دست و دل بازی، و یا شخصی گرفتار تنگ نظری هستی، كبرای مقدر آن نیز چنین است: هر كس كه با این ویژگیها باشد روا نیست كه از مردم مدتی دور زندگی كند، توضیح مقدمه ی كبرا اینطور می شود: یا او در راه ادای حق دست و دل باز است، چنان كه به هنگام درخواست حقی، یا حق واجب را ادا می كند، و یا همچون افراد كریم و بزرگوار برخورد می كند كه در این صورت رو پنهان كردن از مردم روا نیست، و یا گرفتار تنگ نظری است كه در این صورت ه

م، مردم وقتی از بذل و بخشش او ناامید شدند، دیگر چیزی از او درخواست نخواهند كرد، در این صورت هم، رو پنهان كردن از مردم معنایی ندارد. 4- سخن امام (ع): مع ان اكثر... معامله مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن چنین است: و هر كسی كه بیشترین نیازهای مردم از قبیل موارد یاد شده، زحمت و هزینه ای برای او نداشته باشد، رو پنهان كردن وی از مردم بی معناست.

[صفحه 288]

حامه: خویشاوندی عقده: زمین زراعتی عقده: جای پر درخت و نخلستان اعتقد الضیعه: زمین و باغی فراهم آورد مغبه: سرانجام كار- نتیجه اصحر: آشكار ساخت وانگهی چون حكمران نزدیكان و ندیمانی دارد كه خودسر و درازدست و در رفتارشان با مردم كم انصافند، تو كاری بكن كه با از میان برداشتن انگیزه های آن صفات ریشه ی آنها را از بیخ و بن بركنی، و به هیچ كدام از اطرافیان و خویشاوندنت، قطعه زمینی واگذار مكن، و مبادا كسی به این طمع بیفتد كه در آبادانی زمین و باغ خود به مردم همسایه زیان رساند و در آب دادن مزرعه و یا در كاری كه با مردم باید همكاری كند، هزینه آن را بر دیگران تحمیل كند، در نتیجه گوارایی آن كار برای ایشان خواهد بود نه برای تو، ولی ننگ آن در دنیا و آخرت برای تو خواهد ماند. حق را نسبت به هر كه شایستگی دارد- چه نزدیك و چه دور- اجرا كن، و در این راه استوار باش و پاداشت را از خدا بخواه، هر چند كه از اجرای حق، به خویشان و نزدیكانت برسد آنچه باید برسد. نتیجه ی اجرای حق را با همه ی سنگینی اش برای خود، در نظر بگیر، كه پیامدی خوش و پسندیده دارد. آنجا كه مردم تو را ستمگر پندارند، اگر بهانه ای داری، آشكارا بگو، و با

بیان روشن و آشكار عذر و بهانه ی خود، پندار آنها را زایل گردان، زیرا با این عمل هم خویشتن را تربیت و هم با مردم به مدارا رفتار كرده ای، و این اظهار عذر و بهانه باعث رسیدن تو به خواسته ای كه همان حق جویی مردم است خواهد شد. دوازدهم: از جمله امور سازنده كه مربوط به نزدیكان حاكم است، آن است كه بار هزینه ی آنها را از دوش مردم بردارد، بنابراین عبارت: بقطع اسباب... موونته رهنمودی است به طریق از میان برداشتن آن، و به دلیل آن عمل- با یادآوری پیامدهایی از قبیل این كه خود را در منافعی بر رعیت مقدم داشته و دست اذیت و آزار و كم انصافی بر آنها دراز كنند- اشاره فرموده است. و آن عبارت به منزله ی مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كس چنان باشد گسستن رشته ی زحمت و هزینه ی وی از مردم ضرورت دارد. صفات و حالاتی كه امام (ع) دستور بركندن ریشه های آنها را داده است عبارتند از: انواع زحمتهای نامبرده از قبیل خودسری، درازدستی و كم انصافی. عبارت: و لا تقطعن... مشترك، توضیح و تفصیل راههای از بین بردن انگیزه های یاد شده است، زیرا واگذار كردن قطعه زمینی به یكی از آنها و به طمع واداشتن وی- در فراهم آوردن زمین و باغ

- بر ضرر رساندن به همسایگان در آب، و یا در كار مشترك با مردم مانند عمران و آبادانی، موجب می شود كه هزینه ی آن را بر دیگران تحمیل كند، اینها انگیزه های صفات یاد شده از انواع زحمت هستند، و قهرا از میان برداشتن اینها در گرو بركندن ریشه های آنهاست. آنگاه از انگیزه های زحمت بر مردم، به دلیل پیامدهای ناروا كه برای حاكم دارد او را برحذر داشته است، پیامدهایی از قبیل گوارایی كه آن كارها برای ایشان نه برای او، و باقی ماندن ننگ آن در دنیا و آخرت برای او، و همین عبارت به منزله ی مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر چه كه گوارائی اش برای دیگران و ننگش برای تو باشد، انجامش بر تو روا نیست. سیزدهم: حق را درباره ی همه ی افرادیكه سزاوار آنند، چه دور و چه نزدیك اجرا كند و اگر در اثر اجرای حق، احتمالا به خویشاوندان و نزدیكانش مرارت و تلخی برسد. او به خاطر دستاوردی كه باعث قرب به خدا و تنها برای رضای اوست، بردبار و شكیبا باشد، هر چند كه از اجرای حق به خویشان و نزدیكانش، به اقتضای شریعت، برسد آنچه باید برسد. واو در (و لكن) برای حال و (واقعا) نیز حال است و عامل حال فعل: (و الزم) می باشد. چهاردهم: نتیجه ی این

اجرای حق را با همه ی سنگینی كه برای او- در مورد نزدیكان خود- دارد- در نظر بگیرد. گویا وی با اجرای حق، سرانجام از آسیب دنیا و عذاب آخرت ایمن می گردد. و به این كار او را چنین تشویق كرده است: زیرا پیامد آن اجرای حق پسندیده است، یعنی همان عافیت و ایمنی و بالاخره، سعادت جاوید، كه خوش و پسندیده است. و همین عبارت مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر چیزی كه پیامدی خوش و پسندیده داشته باشد، علاقه مندی به انجام آن ضروری است. پانزدهم: بر فرض این كه توده ی مردم او را ستمگر و ظالم پندارند، امام (ع) به او دستور می دهد كه به طور روشن و آشكار درباره ی پندار ایشان كه او را ظالم تصور كرده اند، دلیل و انگیزه ی خود را ابراز كند و با اظهار خود، پندار آنها را از بین ببرد. و در این مورد نیز او را به وسیله ی قیاس مضمری ترغیب نموده است كه عبارت: فان... الحق صغرای آن است، یعنی این كه با این اظهار دلیل و انگیزه- در صورتی كه عذر و دلیلی داری- به خواسته ای كه داری، خواهی رسید، به این معنی كه با آگاه شدن آنها از كار تو كه از روی حق بوده است نه از روی ستم، آنها را بر طریق حق استوار خواهی ساخت. و كبرای مقدر آن چنین

است: و هر چه كه آن چنان باشد، شایسته انجام دادن است.

[صفحه 289]

دعه: آسودگی- آسایش استوبلوا الامر: سنگین شمردند آن كار را وبال: بدی، سنگینی، استوبلت البلد: وضع شهر بد شد و شهروندان ناراضی شدند خاس بالوعد: عهد و پیمان را شكست ختل: نیرنگ افضاه: گسترد. استفاض بالماء: آب جریان یافت ادغال: تباه كردن دغل: فساد مدالسه: مصدر باب مفاعله از تدلیس و فریبكاری در فرو ش و غیره مانند نیرنگ زدن لحن القول: مانند در پرده سخن گفتن و اشاره داشتن و پهلو زدن در كاری مبادا صلح و سازشی را كه رضای خدا در آن است- اگر دشمن تو را دعوت كرد- از دست بدهی، زیرا كه صلح و سازش باعث آسایش سپاهیان و برطرف شدن غمها و امنیت كشور است. ولی پس از صلح با دشمن، سخت برحذر باش، زیرا چه بسا كه دشمن هدفش از سازش و نزدیكی غافلگیر ساختن بوده باشد. بنابراین جانب احتیاط را بگیر، و خوش گمان مباش! و اگر بین خود و دشمن پیمانی بستی و لباس پیمان امنیت را از جانب خود بر او پوشاندی به پیمان خود وفادار باش و به عهد خود وفا كن، و خود را سپر دفاع پیمانی كه بسته ای قرار بده، زیرا كه هیچ چیز در نزد خدا از واجبات الهی در بین مردم- با همه ی اختلاف نظر و افكار گوناگون آنها- از وفای به عهد، مهمتر نیست، حتی مشرك

ان هم، پیش از اسلام و مسلمین، در بین خود، وفای به عهد را مهم می گرفتند، از آن رو كه سرانجام بد پیمان شكنی را دریافته بودند. پس مبادا به پیمانت خیانت كنی و پیمان شكن باشی، و مبادا درصدد فریب دشمنت باشی، زیرا آن نوعی جسارت بر خداست، و بر خدا گستاخ نمی شود مگر نادان بدبخت. و خداوند عهد و پیمان خود را كه باعث امنیت است، میان بندگان گسترده است، و آن را محل امنی برای زیستن در پناه لطفش قرار داده است، بنابراین، فریبكاری، گول زدن و نیرنگبازی در آن راه ندارد. از اول قراردادی منعقد مكن، تا به عذر و بهانه گیریها متوسل شوی، و نباید پس از عهد و پیمان، سخنی مهم و دوپهلو به كار ببری، و نباید تنگنای كاری كه باید پیمان الهی را درباره ی آن رعایت كنی تو را وادار به پیمان شكنی نابجا كند، زیرا نستوه بودن در برابر كار دشواری كه به انجام آن امیداوری و پیامد نیك آن را انتظار می بری بهتر از نیرنگی است كه از مجازات و كیفر الهی آن می ترسی، و همچنین بهتر از ترس بازخواست خداوند است كه هیچ راهی در دنیا و آخرت برای عفو و بخشش در آن در پیش نداری. شانزدهم: او را از رد صلح خداپسندانه ای كه دشمن به آن دعوتش می كند برحذر داشته و او را به مصالح

و فوایدی كه این عمل دارد به وسیله ی قیاس مضمری توجه داده است، كه مقدمه ی صغرای قیاس، عبارت: فان فی الصلح... لبلادك است، و آنها سه مصلحت روشن و آشكاری است كه در اثر صلح و سازش به دست می آید. و كبرای مقدر آن، چنین است: و هر چیزی كه مشتمل بر چنین مصالحی باشد پذیرفتنش لازم و واجب است. هفدهم: او را پس از سازش، سخت از دشمن برحذر داشته، و امر به گرفتن جانب احتیاط نموده است، و نیز دستور داده به حسن ظنی كه ممكن است از صلح و سازش با دشمن پیدا شده باشد، متكی نباشد. و بر ضرورت این احتیاط و برحذر داشتن با قیاس مضمری توجه داده است كه مقدمه ی صغرای آن، جمله: فان العدو ربما یتقارب لیتغفل یعنی: چه بسا دشمن با صلح و سازش به او نزدیك شده تا او را غافلگیر سازد و بر او پیروز گردد. و امام (ع) خود در این باره دلایل و شواهدی آزموده دارد. و هر دو مفعول به دلیل وضوح و روشن بودن آنها حذف شده اند. و كبرای مقدر نیز چنین است: و هر كس چنان باشد برحذر بودن از او لازم و واجب است. هیجدهم: به او امر كرده كه چنانچه بین او و دشمنش پیمان بسته شد به پیمان خود وفادار باشد و امانتی را كه بر عهده گرفته است رعایت كند و خود را همچون سپر دفاعی برای پیم

انی كه بسته است قرار دهد، یعنی به قیمت جان خود- هر چند به ضرر او باشد- از آن دفاع كند كلمه (اللبس یعنی پوشش) را استعاره آورده است برای وارد شدن دشمن زیر پوشش امنیت، نظر به شباهتی كه پوشش امنیت به پیراهن و امثال آن دارد. و همچنین كلمه: (الجنه) یعنی سپر را استعاره برای جان وی آورده است، از نظر شباهتی كه جان او در نگهبانی به سپر و نظیر آن دارد. و بر این وفاداری به دو دلیل كه عبارت زیر مشتمل بر آنهاست او را وادار نموده است: فانه... الغدر. 1- براستی كه مردم- با همه ی اختلاف نظر و افكار گوناگون خود- بر هیچ واجبی از واجبات الهی اینقدر اهمیت نمی دهند. 2- حتی مشركان پیش از اسلام به وفای عهد پایبند بوده و پیامد نادرست پیمان شكنی و فریبكاری را ناگوار می دانستند. دو جمله ی یاد شده دو مقدمه ی صغرا برای قیاس مضمری هستند كه كبرای مقدر آنها چنین است: و هر چه كه آنطور باشد پایبندی و نگهداری آن لازم و ضروری است. آنگاه با نهی از خیانت در عهد و پیمان و پیمان شكنی، و فریفتن دشمن با بستن پیمان و بعد گول زدن او مطلب را مورد تاكید قرار داده است. و به دو جهت از پیمان شكنی برحذر داشته است: 1- از جمله ی: فانه... الاشقی به منزله ی صغرای

قیاس مضمری است كه خلاصه ی آن چنین می شود: زیرا كسی كه بر خدا گستاخی كند بیچاره و بدبخت است، و كبرای مقدر آن نیز چنین است: هر پیمان شكن و فریبكاری گستاخ بر خداست، از چهارمین مقدمه این نتیجه گرفته می شود: پس شخص نگونبخت آن كسی است كه پیمان شكن و فریبكار است و ممكن است مقدمه ی صغرا چنین باشد: زیرا آن عمل، گستاخی بر خدا و باعث بدبختی است، و كبرای مقدر نیز چنین است: و هر چه آنطور باشد، اجتناب از آن ضروری و لازم است. به این ترتیب از اول به نتیجه ی موردنظر می رسیم. 2- عبارت: و قد جعل... جواره و امنا یعنی: خداوند عهد و پیمان را... محل امنی برای زیستن در سایه ی لطف خود قرار داده است: لفظ (الحریم) را استعاره برای عهد و پیمان آورده و با كاربرد كلمه ی: (السكون) به طور استعاره ی ترشیحی به برخورداری بنده از نعمت و بهره برداری از جوار رحمت او اشاره نموده، و بدین وسیله بر جهت استعاره كه همان اعتماد و اطمینان به خدا و در امان ماندن از فتنه است، توجه داده، و حریم را به نوعی مانع تشبیه كرده است، و این سخن به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن می شود: و هر چیزی كه آن چنان باشد، شكستن آن و فریبكاری در آن روا نیست. نوزدهم:

او را از انعقاد قراردادی كه راههای عذر و بهانه در آن باز باشد، یعنی پیامدهای ناروا داشته باشد نهی كرده است. و این كنایه از دستور به استوار نمودن قراردادهاست. بیستم: او را از اعتماد بر گفتار مبهم، در سوگندها و پیمانها، پس از آن كه پیمان محكم و استواری از دیگری گرفته و یا شخص دیگر چنین پیمان محكمی با او بسته است، منع كرده است و نمونه ی گفتار دوپهلو و مبهم، سخنی است كه طلحه و زبیر در بیعت خود با علی (ع) در لفافه و از سر تزویر بیان كردند. یعنی نه از خودت باید چنین كاری سر بزند و نه به ادعای دیگران توجه داشته باش. بیست و یكم: او را نهی كرده است از این كه تنگنای كار مربوط به پیمان الهی باعث آن شود كه پیمان را به ناحق نادیده بگیرد. و در این مورد با عبارت: فان صبرك... آخرتك او را وادار به استقامت و پایداری كرده است، و آن عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است. و مقصود امام (ع) از پیامد آن، همان كیفر الهی است كه به دنبال دارد، و مقصود از بازخواست، همان بازخواست نسبت به وفای عهد و روز قیامت است، و منظور از منحصر بودن راه، به بازخواست از پیمان كنایه از پایبندی بدان است، و متصف كردن بازخواست بر این كه، در دنیا و آخرت راه

ی برای عفو از پیمان شكنی نداری، به این منظور است كه در مقابل آن بازخواست، نه دنیایی در كار است كه راهی داشته باشی و به امید خیر دنیا باشی، زیرا آن روز دنیایی وجود ندارد، و نه راه آخرتی هست، زیرا در آخرت جز برای كارهای خوب راه پذیرشی نیست. و هر كسی كه مورد بازخواست الهی واقع شود، خیر قابل قبولی در آخرت ندارد. و بعضی (تستقیل) یا یاء روایت كرده اند: یعنی تو راه بازگشت از آن بازخواست و پیامد ناروا را نداری، نه در دنیا و نه در آخرت.

[صفحه 289]

وكزه: یك باره زدن، یكبارگی، بعضی گفته اند به معنی دست را بر چانه جمع كردن است از خونها و خونریزی به ناحق برحذر باش، زیرا هیچ چیز بیشتر از خونریزی به ناحق، باعث عذاب و سزاوار بازخواست و موجب از بین رفتن نعمت و كوتاهی عمر نیست. و خداوند پاك در روز رستاخیز، اولین حكمی كه میان بندگانش می فرماید درباره ی خونهایی است كه مردم ریخته اند، بنابراین هرگز با خونریزی خلاف بنیاد حكومتت را استوار نكن، زیرا ریختن خون حرام پایه ی حكومت را سست و لرزان می كند بلكه آن را از بین می برد و به دیگران منتقل می سازد، و از تو در نزد خدا و همچنین در نزد من هیچ عذر و بهانه ای در قتل عمد، پذیرفته نیست زیرا در قتل عمد، قصاص تن لازم است و اگر هم از روی خطا دیگری را كشتی و تازیانه و یا شمشیر و یا دستت، در مجازات، افراط كرد، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به اولیای مقتول مانع شود. بیست و دوم: او را از آلودن دستش به خونها و خونریزی به ناحق، یعنی از قتل نفس برحذر داشته است، و با دو دلیل زیر او را از این كار بیم داده است: 1- عبارت: فانه... حقها كه خود مقدمه ی صغرای قیاس مضمری است به این ترتیب: زیرا خونریزی به ناحق، نزدیك

ترین انگیزه برای از دست دادن نعمت، و كوتاهی دوران حكومت و عمر انسانی است. بدیهی است كه خون به ناحق مهمترین علت برای هر سه مورد است، از آن رو كه باعث توجه و انگیزش مردم بر نابودی قاتل شده و موجب نزول خشم خداوند برای او می گردد، چون قتل بزرگترین نوع مصائب، نفرت انگیز است، و كبرای مقدر نیز چنین است: و هر چه آن چنان باشد دوری جستن از آن واجب است. 2- عبارت: و الله سبحانه... القیامه، با ذكر این مطلب كه نخستین حكم خداوند میان بندگانش درباره ی خونهایی است كه مردم ریخته اند، توجه داده است بر این كه قتل از سایر گناهان كبیره در نزد خداوند متعال، بزرگتر است، و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن نیز چنین است: و هر چه را كه خداوند نخست درباره ی آن حكم كند، پس بررسی و توجه به آن لازم، و دوری و اجتناب از آنچه مورد عدم رضای اوست، واجب است. بیست و سوم: او را نهی كرده است از این كه مبادا بنیاد حكومت و قدرت خود را با ریختن خونهای به ناحق استوار سازد، و از این عمل با عبارت: فان ذلك... و ینقله برحذر داشته است. كه خود به منزله ی صغرای قیاس مضمری است، با بیانی كه گذشت، چون ریختن خون به ناحق مستلزم آن سه نوع

پیامدی است كه گفتیم، بنابراین باعث سستی بنیاد قدرت و حكومت بلكه نابودی آن است. كبرای مقدر قیاس نیز چنین است: و هر چه دارای این ویژگیها باشد اجتناب از آن لازم است. بیست و چهارم: او را از قتل عمد به ناحق منع كرده و به دو جهت او را از ارتكاب چنان عملی برحذر داشته است: 1- هیچ عذر و بهانه ای در قتل عمد- در نزد خدا و در نزد وی- از او قابل قبول نیست. 2- دیگر آن كه در قتل عمد، قصاص تن لازم است. این دو عبارت، دو مقدمه ی صغرا برای قیاس مضمری هستند كه كبرای مقدر آنها چنین است: و هر چه با آن خصوصیت باشد، دوری از آن لازم است. بیست و پنجم: از صفت ناپسند خودخواهی و غرور به هنگام ارتكاب قتل غیر عمد و یا افراط در مجازات افراد از طریق زدن با تازیانه و یا دست برحذر داشته تا مبادا قدرت و خودخواهی مانع پرداخت خونبهایی كه حق آنهاست به ایشان گردد. با عبارت: فان... مقتله، بر این مطلب توجه داده است كه یك نوع زدن با دست كه به آن وكز یعنی زدن با تمام كف دست، می گویند، گاهی باعث قتل می شود، و احتمال قتل در آن حتمی است.

[صفحه 289]

فرصه: نوبت، مقدار ممكن از یك كار. سوره الرجل: حمله و تندی و بی باكی یك مرد غرب اللسان: تندزبانی بادره: حمله ی شتابزده و مجازات كردن از خودپسندی و اعتماد به چیزی كه تو را وادار به خودپسندی كند، بپرهیز، و از این كه مردم تو را زیاد ستایش كنند برحذر باش، زیرا چنین حالتی از بهترین فرصتها برای شیطان است تا بتواند آثار نیك نیكوكاران را از بین ببرد. و مبادا در برابر خوبی كه به مردم می كنی بر سر آنها منت بگذاری، و یا كاری را كه می كنی، بیش از آنچه هست جلوه دهی، و مبادا به آنان وعده ای بدهی كه وفا نكنی، زیرا منت گذاری نتیجه ی خوبی را زایل می كند، و كار را بیش از آنچه كه هست تلقی كردن، نور حق را از دل می زداید، و به وعده وفا نكردن باعث خشم خدا می گردد، خدای بزرگ می فرماید: كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون. پرهیز كن از شتاب در كارها پیش از فرا رسیدن وقت آن و یا وانهادن آن به هنگام فراهم شدن مجال انجام آن، و یا پافشاری بیجا در كاری كه آن را در نمی یابی، و یا سبك شمردن كار به هنگامی كه برایت روشن شده است. پس هر چیز را در جای خود قرار بده، و هر كاری را به موقع خود به جای آور. مبادا آنچه را كه همه ی

مردم در آن حق یكسان دارند به خود اختصاص دهی، و مبادا در جایی كه دقت و توجه لازم است و همه می دانند تو خود را به نادانی بزنی، زیرا آن (حق) از تو به نفع دیگری گرفته خواهد شد، همه چیز روشن شده و دیری نخوهد پایید كه داد ستمدیده را از تو خواهند گرفت. به هنگام خشم بر خود مسلط باش، و جلو تندی و تیزی خودت و حمله ی دست و بازو و بدزبانی ات را بگیر، از همه ی این كارها با چشم پوشی از شتاب، و تاخیر در اعمال قدرت، خودداری كن، تا آتش خشمت فرو نشیند و بر خود مسلط گردی، و هرگز بر خود مسلط نمی شوی مگر آن كه درباره ی بازگشت به سوی پروردگارت بسیار دلمشغول باشی. بیست و ششم: از خودپسندی و اعتماد به چیزی كه او را به خودپسندی بكشاند و همچنین از دوست داشتن ستایش زیاد، برحذر داشته است. دو مورد آخری باعث دوام خودپسندی و ریشه ی آنند، و از هر سه مورد با عبارت: فان ذلك... المحسنین، او را برحذر داشته است: جمله ی: و فی نفسه، متعلق به (اوثق) است. دو احتمال در اینجا وجود دارد: 1- چون خودپسندی از موارد هلاكت است، نیكی نیكوكاران، با وجود آن بی فایده است بنابراین اگر شیطان فرصتی به دست آورد، و خودپسندی را برای انسان جلوه دهد و او هم باور كند هر

چه احسان كرده، بتمام از بین می رود. 2- شخص خودپسند- هر كس هر احسانی هم نسبت به او كند- احسان تلقی نمی كند و در نتیجه خودپسندی وی باعث نادیده گرفتن احسان كسی می شود كه به او نیكی كرده است. و چون منشا خودپسندی، شیطان است، نابودكننده ی نیكی نیكوكاران نیز، شیطان خواهد بود، از این رو، امام (ع) این عمل را عمل شیطانی دانسته و دوری از آن را لازم شمرده است. بیست و هفتم: از سه صفت ناپسند او را برحذر داشته است: 1- از منت گذاردن بر سر رعیت در برابر احسانی كه به آنان می كند. 2- بزرگ جلوه دادن كاری كه درباره ی مردم انجام داده است، یعنی احسانی را كه نسبت به مردم كرده است بیش از آنچه هست به خود نسبت دهد. 3- مبادا به مردم وعده ای بدهد كه وفا نكند. آنگاه وی را از منت گذاری برحذر داشته است با این عبارت: فان المن یبطل الاحسان (زیرا منت گذاری نتیجه ی احسان را از بین می برد) و این سخن 306 اشارتی است به آیه ی مباركه: یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذی. و نیز او را از بزرگ جلوه دادن احسان به دور داشته با این گفتار: زیرا كار را بیش از آنچه هست جلوه دادن نور حق را از دل می زداید. و مقصود امام (ع) از حق در اینجا همان ا

حسان به مردم و یا صداقت در گفتار است آنجا كه نیاز به گفتن باشد، زیرا اینها دارای جلوه ای عقلانی هستند كه نفوس متمایل بدان بوده، از آن لذت می برد. و چون بزرگ جلوه دادن عمل، نوعی از دروغ است، و دروغ هم صفتی فوق العاده ناپسند است، ناگزیر از عواملی است كه نور حق را از بین می برد و خاموش می سازد، و در نتیجه ارزشی برای آن عمل در دل مردم نمی ماند. امام (ع) وی را از خلف وعده، با این بیان برحذر داشته است: (به وعده وفا نكردن باعث خشم خدا و مردم می گردد.) اما خشم مردم، واضح و روشن است، و اما خشم خدا به دلیل قول خدای تعالی است كه می فرماید: كبر مقتا عند الله... سه مورد بالا مقدمات صغرا برای قیاسات مضمری هستند كه كبرای مقدر آنها چنین است: و هر چه دارای این ویژگیها باشد، باید از آن دوری جست. بیست و هشتم: او را از قرار دادن كارها در یكی از دو سوی افراط و تفریط برحذر داشته است اما جانب افراط، عبارت است از: شتابزدگی در كاری پیش از فرا رسیدن وقت آن و با لجاجت و پافشاری در مورد كاری كه سررشته ی آن در دست انسان نیست و یا مورد آن تغییر كرده است. و یا وقتی كه راه كار، روشن نیست، و همچنین سهل انگاری در كار. و اما طرف تفریط، خودداری

و عقب نشینی از كاری به هنگام دستیازی بدان است كه نقطه مقابل شتابزدگی در كار می باشد، و با ناتوانی از كار هنگامی كه راه انجام آن روشن است كه نقطه مقابل پافشاری در كاری است كه سررشته ی آن در دست انسان نیست. و لازمه ی نهی از دو طرف افراط و تفریط، خود به معنی دستور انجام كارها بر اساس عدل یعنی حد وسط از دو طرف و در جایگاه صحیح و حق است. بدان جهت فرموده است: بنابراین هر چیز را به جای خود قرار بده و هر كاری را به وقت خود انجام ده. بیست و نهم: او را از اختصاص دادن چیزی كه لازم است همه ی مردم در آن حق برابری داشته باشند، از اموال مسلمانان و دیگر چیزهای خوب به خویشتن برحذر داشته است. سی ام: او را از غفلت نسبت به چیزهایی كه توجه و آگاهی به آن لازم است یعنی حقوق مردم كه به ستم از دست آنها گرفته اند، و همه می دانند كه تو سهل انگاری كرده ای، نهی فرموده و از چنین حالتی با عبارت: التغابی... للمظلوم، برحذر داشته است، و مقصود امام (ع) از این عبارت آن مقدار از حقوق مرم است كه وی به خود اختصاص داده و اظهار نادانی و غفلت از آن می كند. كلمه ی (ما) در (عما) زایده است مقصود امام (ع) از (القلیل) مدت زندگی در دنیاست. و با عبارت: اغط

یه الامور، اشاره به ساختمان بدن و جسم دارد كه مانع از درك امور با دیده ی بصیرتند. و قبلا دانستیم كه برطرف شدن این حجابها با دور انداختن كالبد میسر است و در آن صورت است كه تمام آنچه را كه از خوبی و بدی برای او آماده شده، می بیند، همانطوری كه خدای متعال فرموده است: یوم تجد كل نفس ما عملت من خیر محضرا. سی و یكم: او را دستور داده است تا به هنگام خشم، بر خویشتن مسلط باشد، یعنی جلو خشم خود را نسبت به آنچه از كارها برخلاف میل او اتفاق می افتد، و جلو تندروی خود، و تند زبانی اش را بگیرد، و تسلط وی بر این امور، تنها با خودداری از طغیان قوه ی غضبیه، و ایستایی او در كاربرد آن قوه در حد اعتدال است، به طوری كه تا سرحد افراط آن را به كار نبرد تا در صفت ناپسند تهور و بی باكی نیفتد و در نتیجه این خوی ناپسند او را گرفتار ستمكاری نكند. سی و دوم: او را امر به خودداری از این امور كرده و به وسائل و ابزار این خویشتنداری نیز راهنمایی كرده است كه همان خودداری از شتابزدگی و به تاخیز انداختن اعمال قدرت می باشد تا وقتی كه آتش خشم فرو نشیند و در نتیجه حالت اختیار و انتخاب انجام دادن و یا انجام ندادن كاری كه امید مصلحت می رود، برایش، فرا

هم آید. و به دلیل استواری و درستی این ابزار و وسائل با این سخن خود اشاره فرموده است: و لن تحكم ذلك... علیك، توضیح آن كه، زیاد در غم رستاخیز بودن و در امور آخرت اندیشیدن، باعث بی میلی به امور دنیایی سراسر جنجال و طغیان قوه ی غضیبه است.

[صفحه 293]

بر تو لازم است از احكامی كه پیشینیان، قبل از تو به عدل و داد صادر كرده، و با راه و روش نیكی كه به كار برده اند، و یا خیری را كه از پیامبرمان نقل كرده اند و فریضه ای كه از كتاب خدا عمل كرده اند، یاد كنی، بنابراین آنچه را كه دیدی مورد عمل ماست پیروی كن و با تمام وجودت در به جای آوردن آنچه در این عهدنامه، به عهده ات گذاردم كوشا باش كه من در این عهدنامه حجت را بر تو تمام كردم، تا به هنگام حمله و فشار هوا و خواهش نفست، عذر و بهانه ای نداشتی باشی. سی و سوم: بر وی دو چیز را لازم و واجب شمرده است كه به طور اجمال تمام سفارشهای این عهدنامه را شامل است: 1- آنچه را بر پیشینیان رفته، یعنی احكامی كه به عدل و داد از طرف حاكمان پیش از او صادر شده، و یا كارهایی را كه به پیروی از پیامبرمان (ص) و یا بر اساس واجبات الهی انجام گرفته، مورد توجه قرار دهد، تا آن كارهایی كه مورد عمل امام (ع) است، پیروی نماید. 4- خویشتن را به پیروی از آنچه در این عهدنامه آمده است، و حجت خود را بر او تمام كرده، یعنی همان موعظه و یادآوری اوامر الهی، وادار سازد، تا به هنگام حمله و فشار هوای نفسش، عذر و بهانه در برابر امام (ع) نداشته باشد،

همانطوری كه خدای متعال فرموده است: لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل.

[صفحه 309]

بخشی از همان عهدنامه چنین است: (و از خدا به گستردگی دامنه ی رحمتش، و توانایی بسیارش بر بخشش هر درخواستی مسالت دارم كه من و تو را بدانچه رضا و خوشنودی وی در اوست، از داشتن عذر و بهانه ای روشن در برابر او و بندگانش، با خوشنامی در میان مردم، و آثار نیك در شهرها و زیادی نعمت، و افزایش كرامت موفق گرداند و این كه در پایان كار، خوشبختی و شهادت را نصیب من و تو بفرماید، براستی كه ما به سوی او باز می گردیم. و سلام بر پیامبر خدا، كه درود خدا بر او و خاندان پاك و پاكیزه ی او باد، و خداوند درود فراوان بر او فرستاده است.) امام (ع) این عهدنامه را با درخواست توفیق بر آنچه رضا و خوشنودی خدا در آن است برای خود و هم برای مالك، به پایان برده است، و در قبول درخواست خود، خداوند را به رحمت گسترده اش كه همه چیز را فرا گرفته و به توانایی بسیارش بر بخشش هر درخواستی، سوگند داده است. بدیهی است كه این صفات پروردگار، سرچشمه ی پذیرش و اجابت درخواست كنندگان است. سپس آنچه را كه مورد درخواست امام (ع) از رضای پروردگار بوده است به تفصیل آنها به شرح زیر پرداخته است: 1- عذر و بهانه ای آشكار در برابر خدا و بندگان خدا داشتن. اگر كسی

اشكال كند كه عذر و بهانه وقتی است كه گناهی در كار باشد، اما كسی كه سر بر فرمان خداست، عذر و بهانه در كار او چه معنی دارد؟ پاسخ این است كه، احتمالا عذر اسم از اعذار در نزد خدا یعنی زیاد انجام دادن اوامر الهی باشد، گویا فرموده است: استواری در انجام اوامر به طور فراوان به جای آوردن هر چه بیشتر دستورات او. 2- خوشنامی میان بندگان، و آثار نیك، یعنی كارهای خوبی كه منشا اثر در شهرها باشد، و اینها از جمله درخواستهایی هستند كه پیامبرانی همچون ابراهیم (ع) درخواست می كردند و اجعل لی لسان صدق فی الاخرین. بعضی گفته اند مقصود خوشنامی میان مردم است. 3- خداوند نعمت خود را بر آن دو كامل گرداند. 4- افزایش كرامت خود برای آنها. 5- پایان خوش با سعادت و آنچه كه باعث سعادت است یعنی كشته شدن در راه خدا. و با عبارت: و انا الیه راجعون. بر درستی نیت خود در این درخواست، توجه داده است و بعد سخن خود را با درود و سلام بر پیامبر و خاندان او پایان برده است.


صفحه 227، 230، 232، 232، 233، 233، 255، 255، 255، 255، 255، 255، 256، 256، 256، 285، 290، 288، 288، 289، 289، 289، 293، 309.